من دختر زاده شدم
روشنگری
يادبگير، ساده‌ترين چيزها را براي آنان كه بخواهند يادبگيرند هرگز دير نيست

من دختر زاده شدم

من دختر زاده شدم

تا عروسك و جارو به دستم دهند

طراز پيرهن مردان را زر كشم

و غبار خانه بروبم          

برادرم در كوچه بازي مي‌كند

برادرم با دوچرخه به كوچه‌ها مي‌زند

من در كنج خانه مي‌مانم.

من دختر زاده شدم

در فصل سئوال و جستجو

چرايم بي‌جواب مي‌ماند

و جستجوهايم بي‌حاصل

برارم در خم و پيچ كوچه‌ها

در بازي با خاك و سنگ

زندگي را تجربه مي‌كند

تجربه‌ي من از ديوارها بر نمي‌گذرد

من كوچه‌ها را نمي‌شناسم.

من دختر زاده شدم

تا در طلوع بلوغ، چشم وحشت زده‌ام

چون چشم آهويي بي‌قرار

راز مرا برملا مي‌كند

برادرم امشب به خانه نيامد

او ديگر براي خودش مردي است.

من دختر زاده شدم

تا در پس هر جنگي، بازنده باشم

و در اطاله‌ي صلح قرباني شوم

در جنگ، سربازان مغول و نوچه‌گان تيمور

غريو درد مرا در گنبد ميناي آسمان

طنين افكن كنند

در صلح، امير و خادمان‌شان

در پس هر جنگي، خواهرانم جامه‌ي پلشت

فاحشه‌گان را بر تن مي‌كنند

در آرامش هر صلحي

در مجلس عشرت سروران خويش

ساغر مي‌گردانند

من

آري.

دختر زاده شدم.

 شعر:مهوش غديريان

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط امید
آخرین مطالب