سدسازی به آمازون لطمات جبرانناپذیر میزند
حوزه رودخانه آمازون بزرگترین و پیچیده ترین شبکه رودخانهای در جهان است
دانشمندان میگویند حوزه رودخانه آمازون در صورت اجرای برنامه سدسازی آسیبی جبران ناپذیر و جدی خواهد دید.
در حال حاضر ۱۴۰ سد هیدروالکتریک ساخته شده یا در حال ساخت در آمازون وجود دارد و برنامه احداث ۴۲۸ سد دیگر در جریان است.
محققان میگویند این سدها میتوانند به پویایی شبکه رودخانهای آمازون آسیب بزنند و حیات هزاران گونه منحصر به فرد را به خطر بیاندازند.
این تحقیق در مجله نیچر منتشر شده است.
پروفسور ادگارگو لاتروبس از دانشگاه تگزاس در آستین در صدر این گزارش نوشته است: جهان در آستانه از دست دادن پرتنوع ترین تالاب کره زمین است.
مشکلات متواتر
حوزه رودخانه آمازون مساحتی معادل شش و یک دهم میلیون کیلومتر مربع را اشغال کرده است و بزرگترین و پیچیدهترین شبکه رودخانهای کره زمین محسوب میشود.
این منطقه به ناحیهای کلیدی برای احداث سدهای هیدروالکتریک تبدیل شده است.
اما این تحقیق نشان میدهد که تلاش برای دستیابی به انرژیهای تجدیدپذیر در حاشیه آبراههای آمازون میتواند به مشکلات متعددی منجر شود.
گروهی از محققان از کشورهای مختلف جهان که در تدوین این گزارش نقش داشتهاند بیش از هرچیز نگران حرکت طبیعی رسوب در این آبراهها هستند.
رسوبات منبع حیاتی مواد غذایی برای جانداران در تالاب آمازون است و در عین حال بر جریان و حرکت آب تاثیر میگذارد.
پروفسور لاتروبس نوشته است: رسوب یعنی یک رودخانه چطور کار میکند، چگونه حرکت میکند و از چه طریقی زمینهای تازه و محیط زیست را احیا میکند.
به گفته این محقق بررسیهای زیست محیطی فعلی برای هر سد جداگانه انجام شده است و به تحقیق در تاثیر آنها بر مناطق مجاور میپردازد. با این همه او تاکید کرده که به رویکردی گستردهتر در این تحقیق نیاز است.
آقای لاتروبس گفت: مشکل اینجاست که هیچکس به دنبال بررسی مشکلات متواتری که احداث این سدها در کل مجموعه آمازون ایجاد میکند نیست.
محققان میگویند باید بررسی جامعتری در این زمینه انجام شود
محققان وضعیت رودهای مدریا، مارانون، و یوکایالی را که هر سه از انشعابهای آمازون هستند نگران کننده خواندهاند.
به گفته آنها این سه رودخانه مامن گونههای منحصربهفرد زیادی هستند و حتی اگر بخش کوچکی از برنامه احداث اجرا شود در خطر خواهند بود.
پروفسور لاتروبس گفته است هزاران گونه تحت تاثیر قرار میگیرند و در خطر انقراض هستند.
به گفته او به دلیل غیرقابل بازگشت بودن تاثیر سد سازی در این منطقه، باید مخاطرات این احداث پیش از اجرا بررسی شود.
يگيري علت انفجار معدن یورت
دیر زمانی است که می دانیم سیب زمینی سرخ کرده غذای خوبی برای سلامت ما محسوب نمی شود، اما اکنون مطالعه ای جدید مصرف حداقل دو بار در هفته سیب زمینی سرخ کرده را با خطر افزایش یافته مرگ پیوند داده است.
به گزارش گروه سلامت عصر ایران به نقل از "تایم"، مطالعه ای که در نشریه American Journal of Clinical Nutrition منتشر شده است، مصرف سیب زمینی در میان 4,400 بزرگسال که در بازه سنی 45 تا 799 سال قرار داشتند را طی یک بازه زمانی هشت ساله مورد بررسی قرار داد. در پایان این مطالعه، 236 نفر از شرکت کنندگان فوت کرده بودند.
پس از تنظیم برای چندین عامل، مصرف کلی سیب زمینی (حتی مقدار زیاد از آن) افزایش خطر مرگ را نشان نداد. اما زمانی که پژوهشگران بررسی دقیقتری روی انواع سیب زمینی های مصرفی شرکت کنندگان داشتند، دریافتند که خوردن سیب زمینی سرخ کرده حداقل دو بار در هفته، خطر مرگ را بیش از دو برابر افزایش داده است. این در شرایطی بود که مصرف سیب زمینی سرخ نشده، مانند سیب زمینی پخته یا پوره سیب زمینی، هیچ پیوندی با خطر افزایش یافته مرگ را نشان نداد.
به گفته پژوهشگران، سیب زمینی های سفید سرخ نشده نسبتا غذای سالمی محسوب می شوند زیرا حاوی مقدار خوب از فیبر، ویتامین ها و ریزمغذی ها هستند، که می تواند آثار زیانبار شاخص قند خون بالای آنها را متعادل کند. با این وجود، سیب زمینی های سرخ کرده به طور معمول دارای چربی و نمک افزوده شده بالایی هستند.
به گفته پژوهشگران، پیش از اعلام این که مصرف بیش از اندازه سیب زمینی سرخ کرده موجب افزایش خطر مرگ می شود باید پژوهش های بیشتری در این زمینه صورت بگیرد.
گفتگو با خانم فریبا حاج دایی
23 خرداد 1396
•
به گزارش روزان، مصائب خانم نویسنده، میلاد واصلی داستان فارسی حال و روز خوبی ندارد. این را نه تنها من، که بسیاری دیگر هم بر همین عقیده هستند. حرف و حدیث هم تا بخواهی فراوان پشت سرش است و دلیل نیز بسیار دارد. از شرایط انتخاب کتاب و سلیقه و سیاستهای ناشر گرفته تا فضای مطبوعات و نقد. در این میان شاید بد نباشد به امیر احمدی آریان و کتابش ( شعار نویسی بر دیوار کاغذی ) اشاره کرد. احمدی آریان در این کتاب یکی از دلایل ضعف داستان معاصر را ساده پنداشتن نوشتن و نویسندگی میداند. درست هم میگوید تا حدودی این را حداقل حجم انبوه و تولیدی کتاب و نویسنده چاپ اولی و بازیگر و مجری نویسنده ثابت میکند؛ اَمری که به هر حال و با مرور زمان فراموش میشود و کارهایشان نیز یا در گوشه انباری ناشر و یا در قفسه کتاب فروشیها خاک میخورد و خواهد خورد و در نهایت هم خوراکی میشود برای خرید کیلویی و میرود پیش بهسوی سرنوشتش همان خمیر شدن. البته به این سادگی هم نیست و تبعاتی نیز با خود دارد، زیرا در گذر زمان و به مرور خود موجب ایجاد یک نوع سلیقه مبتذل و دَم دستی میشود. با این حال این همه ماجرا نیست و هستند هنوز؛ حتی گیریم تک و توک و جدا از هم نویسندههایی که آرام و بیحاشیه مینویسند و بدون استفاده و بهره گرفتن از تبلیغ و حاشیه و سر و صدای فلان ناشر و ماهنامه ادبی منتشر هم میکنند و مخاطب خاص خود را هم دارند و امروز نه، فردا به حتم جایگاه خود را پیدا میکنند. یکی از این نویسندهها فریبا حاج دایی است؛ نویسندهای حرفهای و گزیده کار. این را داستانهایش ثابت میکند. در ادامه با او درباره فضای داستان معاصر و نویسندههای زن و کارهایش به گفتگو نشستیم.
داستان معاصر نگوییم حالا با محمدعلی جمالزاده، با هدایت شروع شده است و تاثیر خودش را هم بر تاریخ معاصر داستان فارسی گذاشته است؛ تاثیری که در ادامه به اصولی نوین برای داستان ختم شده است و به مرور نیز به چوبک با آن نگاه ناتورالیسمی و گلشیری با جریان سیال ذهن و احمد محمود با نگاه رئالیستیاش ختم میشود. با این همه اما نویسنده زن معاصر هنوز نه تنها در نگاه که به تکنیکی هم که خاص زنان و شرایط پیرامونش باشد نرسیده است. به نظر شما چه عواملی موجب این اَمر شده است؟
تکنیک، کلمهای که شما در سوالتان از آن بهره بردهاید، در لغت به معنای مجموعه روشهایی است که بر شناخت مبتنی است و پیش فرض شما در سوال بر این است که زنان نویسنده ما فاقد آن هستند. این پیش فرض از کجا آمده است! به باور من، نویسنده کسی است که حالات و وضعیتهای مختلف را با استفاده از لغات و عبارات به صورت ریزبینانه توصیف کند و با کلی گویی و به سرعت از کنار همه چیز عبور نکند. این از یک سو و از سوی دیگر نگاه زنانه به جهان، اغلب نگاهی ریز بین و جزئینگر است. در ضمن نویسنده باید قادر باشد حس خود را با نوشتهاش منتقل کند و توانایی آن را داشته باشد که با لایههای زیرین ذهن خوانندهاش ارتباط برقرار کند. آیا شما چنین تواناییهایی را در هیچ یک از داستانهای زن نویسنده ما ندیدهاید؟! بعید میدانم.
این پیش فرض که نه باید بگویم از خواندن بسیاری از کارهای زنهای نویسنده میآید و این توانایی را جز در کار نویسندهای آن هم تقریبا دور یعنی غزاله علیزاده در نویسنده دیگری سراغ ندارم. از محسا محبعلی و شیوا ارسطویی گرفته تا تازه کاری مانند آیدا مرادی کیخانی. شما تاثیر و نقش داستانها و رمانهایی مانند (بامداد خمار ) و ( گندم ) و بسیاری دیگر را که با سرعت سرطانی در حال گسترش هستند و از قضا مورد استقبال هم قرار میگیرند و به رمان زرد هم معروف هستند، در جریان به انقیاد در آوردن زن ایرانی چگونه ارزیابی میکنید؟
گندم را نخواندهام؛ ولی در مورد « بامداد خمار » خیلی با شما هم نظر نیستم. تنها ایرادی که شاید بر این رمان وارد باشد، دراز گویی آن است. نویسنده میتوانست تکههایی را که خواننده خود میتوانست فرض گیرد از آن حذف کند ولی بهجز این، چه ایرادی بر این رمان وارد است! در رده زرد قرارش میدهیم؛ چون پرفروش بوده و هست! ساختمان « بامداد خمار » ساده و گویا است، و بیان صریح و مستقیم نویسنده یا همان راوی داستان - زن سالخورده و تلخ کامی که سرگذشت عبرت آموز خود را برای برادرزاده جوانش، به صیغه اول شخص مفرد، نقل میکند و مهمترین قسمت ماجرا این است که نویسنده بر خلاف ملودرامهای بازاری، که از زمان حسینقلی مستعان باب بوده و امروز هم هست، نسخه نمیپیچد که راه صواب و ناصواب کدام است و عنصر جوان کتاب کورکورانه راه صواب را بپذیرد، نه او با اختیار کامل به بستر میرود و تا صبح به حرفهای عمه فکر میکند. حال برگردیم به واژه « انقیاد » که در سوال شما آمده. آیا در نهایت عمه به انقیاد درآمد! باز هم گمان نمیکنم. گمان نمیکنم. سوال مهمتر. یعنی ادبیات چنین جایگاهی در کشور دارد که کتابی بتواند زنان را به فرمانبرداری بکشاند!
تا حالا جایی ندیدهام که فروش بالا دلیلی برای قرار گرفتن یک اثر در رده آثار زرد باشد. اثر زرد که حالا به قول فرید قدمی در کتاب « سیاست ادبیات » گاه به ادبیات پلیسی، - پلیسی نه با تعریف ژانر که با تعریف ادبیاتی که قصدش بو کشیدن و رَدیابی نوآوری است، هدفش حفظ وضع موجود است - پهلو میزند، تعریف خاص خودش را دارد که اینجا البته مکان و زمانش نیست. ما مسیری طولانی از رمانهایی مانند « سووشون » و « خانه ادریسیها » و کارهای گلی ترقی تا آنچه امروز گاه حتی از طرف ناشرهای بنام نیز منتشر میشود؛ اما هیچ ارزشی چه از لحاظ ادبی و چه از لحاظ اجتماعی ندارند طی کردهایم. دلیل پیگیر نبودن آن جریان را شما در چه مواردی میبینید؟
فکر کنم بهتر باشد این سوال را بهجای من از همان ناشران بنامی که ذکر کردید، میپرسیدید؛ گرچه فکر نمیکنم بشود به صد در صد آثار چاپ شده مهر باطل زد.
در داستان زنان برای نمونه با آنچه در سینما می گذرد گاه شباهتهایی با آثار تهمینه میلانی میبینیم. یعنی یا همه مردها سیاه هستند و زنها سفید و یا اینکه زنها انگار هستند تا فقط از راه به در بروند. شما دلیل این نگاه را در چه مواردی میبینید؟
بهتر است سوال را به چند قسمت مجزا تقسیم کنیم، اول تاثیر سینما بر ادبیات که پاسخ آن این است که این اتفاق مختص ایران نیست و اَمری جهانی است و حتما دو طرفه. یعنی ادبیات از سینما تاثیر پذیرفته و سینما هم به نوبه خود از ادبیات. در قسمتی از سوال تاثیر پذیری فقط زنان نویسنده را مطرح کردهاید که فکر کنم پاسخش را دادم و این را مختص فقط زنان نمیدانم. قسمت بعدی سوال تک بعدی بودن زنان و مردان در سینمای تهمینه میلانی است که با آن موافقتی ندارم و قسمت آخر سوال که زنان و مردان در کتابهای نویسندگان زن سیاه و سفیداند؟ آیا به واقع چنین است؟ زری در «سووشون» سیاه و سفید است! بقیه به کنار آذر خانم « قضیه ما و آذر خانم » سیاه و سفید است! و یا زن داستان « قلعه من کجاست » در مجموعه « ترنج قالی » از خودم!
تاربخ هر قدر هم تلاش کند توانایی و ابزار نزدیک شدن به سوژه را ندارد. روایت داستانی اما این قابلیت را دارد. نمونهاش کتاب « سیصدوبیستوپنج »نوشته حمیدرضا صدر، که با یک روایت دوم شخص خود از یک شخصیت تاریخ معاصر یعنی حسنعلی منصور روایت منحصر به فردی از یک سال زندگی او به مخاطب ارائه میکند. در داستان معاصر زنان اما این تاثیر وقایع تاریخی، سیاسی و اجتماعی را آن هم از نگاه یک زن در اثری برجسته شاهد نیستیم. البته بلقیس سلیمانی تلاشهایی کرده است؛ اما در نهایت ابتر مانده است. دلیل این اَمر را چطور میبینید؟
نگاه من به تاریخ هرمنوتیکی است. در این نگاه نمیتوان در تاریخ دنبال منطق علمی گشت، چرا که تبیین تاریخ تابع منطق داستان است نه منطق علمی. یعنی تبیین تاریخی از منطق علمی علیت، استقرا و قیاس پیروی نمیکند. موضوع تاریخ نگاری شناخت کنش انسانی است، بنابراین گریزی از روایت ندارد. این کنشها زمانمند هستند. از جایی آغاز میشوند، در مسیری پیش میروند و این پیشروی به سوی هدفی است که گاه بهدست میآید و گاه چنین نمیشود. پس من فرق چندانی بین «روایت تاریخی» و « تاریخ روایتی » قائل نیستم. میماند قسمت دوم سوال که به نوعی حکم است، در داستان زنان تاثیر وقایع سیاسی دیده نمیشود؟ آیا این طور است! « سووشون » خانم دانشور را که همه خواندهایم یا « بر بال باد » پارسیپور و یا « خانه ادریسیها » اثر دست غزاله علیزاده و ... .
البته بیشتر نگاه به داستانِ زنان در یک دهه اخیر مطرح بود. در این صورت بله سووشون و خانه ادریسیها این نگاه را دنبال میکنند. چه آیندهای را برای داستان زنان متصور هستید؟
حتما تاریکتر از داستان مردان نخواهد بود و از سویی چهبسا روشنتر. زیرا متاسفانه یا خوشبختانه ساختار اقتصادی خیلی از خانوادهها هنوز بر پایه ساختار سنتی میگردد و زن هنوز به اندازه مرد نانآور خانواده به حساب نمیآید؛ پس اوقات فراغت بیشتری برای پرداختن به نوشتن دارد و در عین حال چون دیگر زن خانگی نیست و نویسنده اغلب زندگی زیسته را مینویسد، احتمالا سوژههایش بهتر و متفاوتتر هم خواهد بود. البته از سوی دیگر رفقا در مطبوعات بیشتر هوای همجنسان مرد خود را دارند و شاید بسیاری از کتابها و داستانهای خوب بیایند و بروند و کسی خبردار هم نشود و متاسفانه این میتواند بر سرنوشت داستان زنان تاثیر سوء بگذارد.
به عنوان یک نویسنده، بازخورد داستانهای شما از طرف مخاطبهای زن چگونه بوده است؟
بسیار از انتظارم فراتر بوده، با توجه به اینکه نه ناشر صاحب نامی داشتهام و نه پخش قابل قبولی برای کتابم. ولی برایم جالب است که هم خودم و هم کتابهایم بین مردم و به خصوص زنان شناخته شده هستیم و از آن مهمتر کتابهایم مابین بسیاری از همکاران نویسندهام محبوب هستند و این موتور خوبی است که مرا به نوشتن و بیشتر نوشتن ترغیب میکند.
از شما تا حالا فقط داستان کوتاه منتشر شده است. با توجه به چیرهدستی شما در پرداختن به درون زندگی آدمها و این نکته که رمان به هر حال فرصت بیشتری به شما برای پرداختن به این اَمر میدهد، آیا در بخش رمان هم اثری دارید؟
بله دارم. یکی در دست تالیف است و دیگری تمام شده و منتظر است تا بار دیگر بازبینی و بازنویسی شود. تا چه پیش آید.
در کتاب « ترنج قالی » داستانی خوش ساخت و محکم به نام قضیه ما و آذر خانم است که ما را به یاد داستانی عالی از منیرو روانیپور به نام « کنیزو » میاندازد. در همه سالهای داستان نویسی آیا نویسندهای بوده که از کارش خوشتان آمده باشد و یا تحت تاثیرش قرار گرفته باشید؟
« قضیه ما و آذر خانم » ماجرای پایان ناپذیر زن علیه زن است. درست میگویید به مانند « کنیزو »ی روانیپور و یا « آفتاب غروبگاه » فاکنر. و چه دردناک است این کشف که گاهی کاری که زنان علیه هم میکنند، چه در محیط خانگی و چه در اجتماع، بسیار دردآورتر از کاری است که مردی احیانا ضد زنی انجام بدهد. و البته همانطور که میدانید و حتما داستان را خواندهاید، تم داستان بسیار چند وجهی است. بخش دوم سوال شما؛ همه را دوست میدارم. از بعضیها یک یا دو تک داستان را و بعضی دیگر بسیاری از آثارشان.
شما علاقه بسیاری برای نقب زدن به دنیای درونی و نقاط تاریک و کابوسهای آدمها دارید. برای نمونه در کتاب « با شیرینی وارد میشویم » داستان نان سنگک به موشکافی و انگیزههای یک تجاوز میپردازد. که انصاف داستان بسیار خوب و خوش پرداختی هم است. یا در کتاب « ترنج قالی » در داستان پیراهن کودکی، شما به واکاوی و مرور کابوسها و گذشته زنی باردار میپردازید. یا دوباره در همین کتاب در داستان نقاشی، که با چند نقاشی و با زبانی بسیار قوی وارد دنیای یک کودک شدهاید. دلیل این واکاوی شما در شخصیت آدمهای داستانهایتان چیست؟
همینطور است که میگویید. داستان برایم با یک سوال ایجاد شد؛ ماهیت تجاوز. اینکه در ذهن متجاوز چه میگذرد و چطور میشود که خود را محق میداند به بدن و روح دیگری تجاوز کند؟ با شما موافقم. بسیار داستان خوش ساختی از کار در آمده است. در این داستان موفق شدهام کاملا در پوست شاگرد نانوا بروم تا بدانم به واقع چه در سرش گذشت و او را به آنجا کشاند که به دختر دانشجو تجاوز کند. او برایش « دیگری » بود و در مکانیسم روحی انسان آسیب به دیگری همیشه جایز است. داستان « پیراهن کودکی » از کتاب « ترنج قالی » باز هم به مقوله تجاوز پرداخته و اینبار آسیب شناسی قربانی انجام گرفته است؛ اینکه چگونه برای تمام عمر این بار را بر دوشش حمل میکند. گمان میکنم در هردو داستان موفق شدهام برای معنا فرم مناسب با آنرا بهکار ببرم و حتما این در موفقیت این دو داستان کمک حال بوده است. داستان « نقاشی» از کتاب ترنج قالی کاملا دیالوگ محور است و از طریق گفتگوی یک مددکار با کودکی که شاهد قتل پدرش بوده با همه زندگی خانواده او آشنا میشویم، هماهنگی فرم و معنا را در این داستان دوست میدارم.
منبع:http://www.roozannews.ir/news/10558
بر اساس اظهارات یکی از مقامات دانشگاه علوم زمینشناسی چین، این پرنده 9 سانتیمتر طول دارد و بخشهایی از جمجمه، گردن، بخشی از بال، اندام عقبی و بافت نرم دم این جانور سالم باقی مانده است.


صاحب این کهربا گفت: "در ابتدا، بسیاری تصور میکردند این یک مارمولک باشد. اما پوست و پرهای نخمانند و پنجههای تیز این جانور نشان میداد که آن یک پرنده است."


تصویر بازسازی شده از این پرنده
به مناسبت روز جهاني محيط زيست
روز پنجم ژوئن، برابر با 16 خرداد، روز جهاني محيط زيست است. مجمع عمومي سازمان ملل متحد براي نخستين بار در سال ۱۹۷۲ اين روز را به عنوان «روز جهاني محيط زيست» نامگذاري کرد. هدف از نامگذاري اين روز، افزايش آگاهي مردم براي حفظ محيط زيست و ترغيب دولت ها به اتخاذ تدابيري براي مقابله با تخريب محيط زيست و گونه هاي زيستي جانوري اعلام شد.
واقعيت اين است که از نيمه دوم قرن بيستم به بعد تحولات سريع و بي سابقه اي در محيط زيست جهان به وقوع پيوسته است. اثرات ويرانگر مناسبات توليدي حاکم، بر طبيعت و محيط اطرافش سرعت سرسام آوري به خود گرفته است. ديگر تقريباً هيچ زيستگاه طبيعي در سطح زمين وجود ندارد که لااقل اندکي دستخوش تغيير نگرديده باشد. کره زمين بطرز خطرناکي در حال از بين رفتن است. البته همزمان مبارزه براي حفظ محيط زيست گسترش پيدا کرده و مبارزه عليه نقش ويرانگر نظام سرمايه داري بر طبيعت پيرامون همواره عرصه اي از جدال و کشمکش جنبش هاي طرفدار محيط زيست و ديگر جنبش هاي پيشرو اجتماعي بوده است.
امروزه اغلب مسايل و مشکلات و تنگناهاي زيست محيطي ديگر بعنوان يک موضوع محلي و يا حتي ملي بشمار نمي آيند و با توجه به وابستگي متقابل و غير قابل تفکيک محيط زيست با مباحث کلان انساني از جمله اقتصاد، فرهنگ، توسعه، سياست، اخلاق و بويژه نوع خاص آن يعني جغرافياي سياسي و بسياري ديگر از جنبه هاي مادي و معنوي حيات انسان ها، امري جهاني به حساب مي آيد. در واقع هر مشکل زيست محيطي هر اندازه محدود به نظر برسد و حتي محدود در داخل مرزهاي قراردادي يک کشور، مشکلي براي کل جهان و نوع بشر بشمار مي آيد.
توجه به محيط زيست و حفظ سلامتي انسان و كليه موجودات كره زمين يکي از اصول اساسي در بقاي زندگي و استفاده از نعمات طبيعي است كه به وفور در اختيار ما قرار دارد. مشاهده روزانه خود ما و ارزيابي هاي کارشناسان اين عرصه که در خدمت سرمايه نيستند، اين واقعيت را توضيح مي دهند که اساساً بيشتر بلاهايي که بر سر محيط زيست مي آيد، ناشي از دست درازي هاي حريصانه صاحبان ثروت و قدرت است و اگر جامعه بگونه اي ديگر اداره شود و نظم توليد و مصرف بگونه اي ديگر سازمان داده شود که اساسش پاسخ گويي به نيازهاي واقعي بشر باشد و همه چيز براي همه باشد و انسان ها حساب شده و با نقشه تنها به اندازه نيازهاي شان از منابع طبيعي بهره برداري کنند و نقشه مند و کارشناسانه منابع تجديد شونده را بازسازي کنند، طبيعت آسيبي جدي نخواهد ديد و نظام زيست محيطي با بحران روبرو نخواهد شد.
اگر چه حفظ محيط زيست وظيفه دولت ها و حکومت ها است و براي جلوگيري از تخريب محيط زيست بايد دولت ها را تحت فشار گذاشت، اما آحاد مردم هم بدرجاتي مي توانند سهمي در جلوگيري از تخريب زياده از حد آن داشته باشند. انسان ها مستقل از اينکه دولت ها تا چه اندازه در حفظ محيط زيست نقش خواهند داشت مي توانند "اخلاق محيط زيستي" خود را تقويت کنند.
اخلاق محيط زيستي، نوعي از رفتار انسان مسئول و متمدن امروزي است که بدون تذکر کسي، به: طبيعت، محيط زيست و به قانونمندي هاي زيست محيطي، احترام مي گذارد و خود را مسئول به رعايت حفظ محيط زيست خويش مي داند و مي کوشد در محدوده اختيارات و حريم زندگي خود در حفظ محيط زيست نقش داشته باشد. همينکه افراد در مصرف برق، در مصرف آب، در مصرف هر چيز ديگري اسراف نمي کنند، همينکه انسان ها توجه به بهداشت محيط دارند و از ريختن آشغال در معابر و پارک ها و کوچه و خيابان پرهيز مي کنند، همينکه انسان ها در مي يابند که وجود موجودات زنده حيواني و نباتي حلقه هايي از چرخه زيست محيطي هستند و نبايد نابودشان کرد، همينکه سعي دارند دورريزها را تفکيک و بازيافت کنند، همينکه انسان ها بي رويه از نايلون و کيسه هاي پلاستيکي و ظروف يک بار مصرف استفاده نمي کنند، همه اين کارهاي کوچک و شدني در حد خود سلامتي محيط زيست را بيشتر مي کند. طبعاً کساني که به اين درجه از حساسيت برسند که خود همين نکات پيش پا افتاده را رعايت کنند، قطعاً ديگران را هم تشويق خواهند کرد که مثل خودشان به محيط دور و برشان حساس باشند. اخلاق محيط زيستي، اينگونه عموميت مي يابد. اما بي گمان در نظامي که همه چيز بر پاشنه گردش سرمايه و کسب سود مي چرخد و براي سوداندوزي همه چيز از جمله محيط زيست قرباني مي شود، رواج فرهنگ و اخلاق محيط زيستي به تنهايي کافي نيست بلکه بايد با مناسباتي در افتاد که به حکم ماهيت ذاتي اش هر روزه بدون توجه به پيامدهاي آني و دراز مدت آن گوشه اي از طبيعت را به ويراني مي کشد.
در اين ميان ايران تنها با دو دهم درصد از سهم اقتصاد جهاني جايگاه دهمين تخريب کننده محيط زيست را در جهان دارد. جمهوري اسلامي براي پوشاندن مسئوليت خود در تخريب محيط زيست فريبکارانه، مانند موارد مشابه ديگر، به جاي يک روز يک هفته را به اين مناسبت اختصاص مي دهد. اما کار تخريب محيط زيست در نتيجه سياست هاي غلط به جايي رسيده است که با اينگونه نمايشها پرده پوشي نمي شود. درياچه ها رو به خشک شدن مي روند، تالابها خشک مي شوند، جنگلها در آتش مي سوزند، بيابانها پيشروي مي کنند،سوخت ناقص مليونها اتومبيل، فضاي شهرها را خفقان آلوده کرده اند و موارد بسياري ديگر از تخريب محيط زيست مستقيما ناشي از سياستهاي اقتصادی اجتماعی نادرست جمهوری اسلامي است.
ازمابپرس؛ مقاومت به آنتيبيوتيک يعني چه؟
مقاومت به آنتيبيوتيک چه معنايي دارد؟
برخي تصور ميکنند مقاومت به آنتي بيوتيک به اين معناست که بدن انسان به آنتي بيوتيک مقاوم ميشود. اين برداشت نادرستي است. مقاومت به آنتي بيوتيک يعني ميکروب سپري دفاعي اختراع کرده که آنتي بيوتيک بر آن بي تاثير است.
اما چطور چنين چيزي پيش ميآيد؟ فرض کنيد آنتيبيوتيک بمبي است که بر روي ارتش دشمن (ميکروب) ريخته ميشود. آنتيبيوتيک مخصوصا اگر وسيع الطيف باشد، يعني اين که مثل بمباران کور هر ميکروبي را که دم دستش بيايد ميکشد. البته که تمام ميکروبهاي بدن مضر نيستند. برخي از اين ميکروبها نه تنها بيماريزا نيستند بلکه مفيد هم هستند. بنابراين آنتيبيوتيک ميکروبهاي خوبي را هم که دشمن ميکروبهاي بيماريزا هستند از بين ميبرد. ميکروبها براي زنده ماندن و رشد و تکثير به منابع غذا و انرژي نياز دارند و باکتريهاي خوب و بد با هم بر سر اين منابع رقابت ميکنند. بنابراين اگر آنتيبيوتيک دقيق و درست مصرف نشود، ميکروبهاي خوب را که با ميکروبهاي بد در رقابتند از بين ميبرد.
حال تصور کنيد که آنتيبيوتيک تمام ميکروبهاي بد و خوب را کشته است اما کافي است يک ميکروب بد جهش ژنتيکي پيدا کرده باشد، اتفاقي کاملا طبيعي که بسيار پيش ميآيد.. اگر اين جهش باعث بياثر شدن آنتيبيوتيک شود مثل اين است که شما بمبي داريد که ديگر بر دشمن کارگر نيست. بنابراين شما حجم و ميزان بمباران را هر چه بيشتر کنيد نتيجه بدتر است، دوستان کشته ميشوند و جا براي دشمنان بازتر مي شود.
ميکروبها در انتقال اطلاعات شايد از انسانها پيشرفتهتر باشند. همانطور که در شبکههاي اجتماعي ناگهان يک خبر به سرعت تکثير ميشود و همه از آن مطلع ميشوند، ميکروبها نيز ژني را که باعث مقاومت آنها ميشود به سرعت همرسان ميکنند. درست مثل اينکه شما موبايل و لپتاپتان را آپديت ميکنيد تا بر عليه ويروسهاي جديد محافظت شود، ميکروبها هم مرتب خود را آپديت ميکنند.
حال اگر بمب قديمي کارگر نباشد بايد به سراغ بمب جديد رفت. اما همانطور که گفته شد ميکروبها بالاخره راه دفاع را ياد گرفته و آن را همرسان ميکنند. نتيجه آنکه دائم ميکروبهاي خوب که مي توانند در رقابت با ميکروبهاي بد عرصه را بر آنها تنگ کنند از بين ميروند و جا براي رشد و تکثير ميکروبهاي بد بازتر ميشود. آنچه امروز سبب نگراني است وجود ميکروبهايي است (که به آنها ابرميکروب ميگويند) که هيچ يک از سلاحهاي ما (آنتيبيوتيک) بر آنها کارگر نيست. آنتيبيوتيک تازهاي که پژوهشگران بر روي توسعه آن کار ميکنند، به منظور مقابله با اين ميکروبها ساخته شده است.
داستان اين آنتيبيوتيک چه معنايي براي زندگي روزمره ما دارد و بايد چه کار کنيم؟
اول آنکه آنتيبيوتيک را فقط عامل سلامت ندانيم. ترديدي نيست که آنتي بيوتيکها براي بقاي بشر در روزگار کنوني اهميت حياتي دارند اما بايد هميشه در ياد داشته باشيم که آنتي بيوتيک ميکروبهاي خوب بدن را هم ميکشد و راه را براي ميکروبهاي بد باز ميکند. بياييد از مثال جنگ استفاده کنيم.
فرض کنيم ما ميدانيم که منطقهاي در کنترل دشمن است (مثل اينکه برخي ميکروبهاي دشمن مثلا در روده ما باشد). اگر براي کشتن نيروهاي نظامي دشمن تمام شهر را از بالا بمباران کنيم، بسياري از مردم محلي که مخالف دشمن و دوست ما هستند از بين خواهند رفت. نتيجه اينکه مقاومت محلي عليه دشمن کم مي شود و همه ميدانيم که اين چقدر خطرناک است.
بنابراين خوردن آنتي بيوتيک اگر کاري حساب شده و به دقت فکر شده نباشد نه فقط به ما بلکه به تمام انسانها لطمه خواهد زد. به اين معنا که ميکروبهايي را مقاوم خواهد کرد که ميتوانند باعث بيماري انسانهاي ديگر شوند.
آيا به نظر شما منطقي است که براي مبارزه با دشمن هر يک از ما راسا و شخصا تعدادي بمب را به صلاحديد خود به سمت نيروهاي دشمن پرتاب کنيم؟ بعيد است کسي اين کار را منطقي بداند. اگر اين کار لازم باشد ما آن را به متخصصان نظامي و امنيتي واگذار مي کنيم. همين استدلال هم در مورد آنتي بيوتيک صادق است. تجويز آنتي بيوتيک را به پزشک واگذار کنيد.
اگر پزشک براي شما آنتي بيوتيک تجويز کرد حتما سوال کنيد که اين آنتي بيوتيک در بدن شما چه خواهد کرد و از همه مهمتر چقدر نياز به آنتي بيوتيک وجود دارد؟ اگر مصرف آنتي بيوتيک الزامي نيست (مثل بسيار از موارد سرماخوردگي و گلودرد که ويروسي هستند و آنتي بيوتيک بر آن بيتاثير است) بهتر است مصرف نکنيم. در اين موارد نه تنها ويروس هيچ آسيبي نميبيند بلکه فقط ميکروبهايي که دوست ما هستند کشته ميشوند.
آنتيبيوتيک جديد را چطور ميشود تهيه کرد؟
اين سوالي بسيار عجيب است. مثل اين است که گفته شود يک بمب جديد اختراع شده و مردم عادي به دنبال اين باشند که چطور آن را بخرند. اينکه آنتيبيوتيک جديد کي وارد بازار مي شود و در چه مواردي استفاده ميشود و فوايد و مضرات آن چيست موضوعي است که بايد به متخصص يعني پزشک واگذار شود.
بنابراين موضوع آنتي بيوتيک مثل مبارزه با دشمن است:
۱- از بمباران کور و بي ملاحظه و بدون در نظر گرفتن تمام جوانب پرهيز کنيد؛ يعني سرخود آنتيبيوتيک نخوريد. اگر چنين کنيد احتمال رشد و تکثير ميکروب هاي دشمن را در بدنتان زياد ميکنيد.
۲- بمباران سراسري (مصرف آنتيبيوتيک) را فقط به عنوان آخرين راه در نظر بگيريد و حتما با متخصصان به دقت مشورت کنيد. به اين فکر کنيد که آنتي بيوتيک ميکروبهاي دوست را هم ميکشد.
آنتيبيوتيک هايي که ما امروزه در اختيار داريم موشکهاي هدايت شده دقيقي نيستند که فقط ميکروبهاي دشمن را هدف قرار دهند. به احتمال قريب به يقين بشر روزي چنين آنتيبيوتيکهايي را خواهد ساخت اما فعلا آنتيبيوتيکهاي ما مثل بمباران کور است که تمام منطقه تحت نفوذ دشمن را بمباران ميکند به اين اميد که تمام دشمنان کشته شوند، اما بيترديد دوستان زيادي هم کشته خواهند شد.
اما این دو اسطوره قبل از اولین ملاقات در نمایش فیلم "روشناییهای شهر" در بیستم ژانویه 1931 با هم دوستان نزدیک بودند.
این دو نابغه که توسط "کارل لمله" رئیس "یونیورسال استودیو" به یکدیگر معرفی شده بودند، بلافاصله وجه اشتراک پیدا کرده و یکدیگر را ملاقات کردند. چارلی، آلبرت و همسرش "السا" را به شام دعوت کرد و این دیدار آغاز دوستی زیبای آنها بود.
در سال 1916، چاپلین به یک پدیده جهانی تبدیلشده بود.
انیشتین مدام به خانه چارلی رفتوآمد میکرد. چاپلین گفت انیشتین انسانی بسیار آرام با انرژی فکری فوقالعاده و خلقوخویی بسیار احساسی است. همچنین از السا گفت که درباره نحوه رسیدن آلبرت به نظریه نسبیت توضیح داده بود.
ظاهراً یک روز صبح هنگام خوردن صبحانه رفتار عجیب و بیقراری داشت، گویی چیزی را گم کرده است. پس از اتمام صبحانه، پشت پیانو نشست و نیم ساعت پیانو نواخت. سپس برای مطالعه به اتاق خود رفت. نزدیک به دو هفته مشغول مطالعه بود و زمانی که از اتاق خارج شد، نظریه نسبیت را بر روی دو ورق کاغذ نوشته بود.

در اولین دیدار، این دو نابغه که هر دو کراوات سیاه بر تن داشتند وارد سالن نمایش فیلم شدند. دیگر حضار برایشان دست زدند و گفته میشود این مکالمه میان آنها ردوبدل شد:
انیشتین: "بیش از هر چیز جهانی بودن هنر تو را ستایش میکنم. در فیلمهایت یک کلمه هم نمیگویی بااینحال تمام دنیا حرف تو را میفهمند."
چاپلین:" درست است. اما شهرتِ تو بیشتر است... کل دنیا تو را ستایش میکند درحالیکه هیچکس نظریه تو را نمیفهمد."

گرچه قرار بود نمایش فیلم مرکز اصلی توجه باشد، اما این دو نابغه موضوع اصلی بحث رسانهها و مهمانها شدند. زندگینامه نویس انیشتین ورود مشترک آنها را "یکی از بهیادماندنیترین صحنهها در هالیوود" توصیف کرد.



"روشناییهای شهر"، یکی از بهترین آثار چاپلین
بسیاری تصور کردند انیشتین و همسرش بهعنوان مهمانان عادی دعوتشدهاند، اما چاپلین آنها را بهعنوان دوستان نزدیکش دعوت کرده بود. چاپلین درباره تأثیر و موفقیت این فیلم بسیار نگران بود. اما روشناییهای شهر به یکی از معروفترین فیلمهای او تبدیل شد.
در باره تب خونريزي دهنده کريمه کنگو چه بايد بدانيم؟
هر سال در فصل گرما گزارشهايي از شيوع برخي بيماريها منتشر ميشود که تب خونريزي دهنده کريمه کنگو يکي از آنها است. اعلام شده که اين بيماري در ايران امسال دستکم ۲۸ نفر را مبتلا کرده است. در باره اين بيماري چه بايد بدانيم؟
تب خونريزيدهنده کريمه کنگو چگونه منتقل ميشود؟
اين يک بيماري ويروسي است که نوعي کنه سخت هم مخزن و هم ناقل آن است. اين ويروس ميتواند بسياري از حيوانات اهلي و وحشي را مبتلا کند. انسان هم در صورت تماس با حيوان مبتلا يا کنه آلوده به ويروس ممکن است مبتلا شود. اين ويروس بيشتر حيوانات را مبتلا مي کند، اما موارد تک گير يا اپيدمي انساني هم ميتواند اتفاق بيفتد. پرندگان بجز شترمرغ در مقابل اين ويروس مقاوم هستند. تماس با فرد مبتلا هم ميتواند باعث بيماري شود.
آيا بيماري تازه وارد ايران شده است؟
اين بيماري در ايران اولين بار در کتاب گنجينه خوارزمشاه جرجاني در حدود سال ۱۱۱۰ توصيف شد و در سال ۱۹۷۰ وجود بيماري در ايران ثابت شد.
اين بيماري در حيوانات چه علائمي دارد؟
در حيوانات اهلي مثل گاو و گوسفند بيماري علائم مشخصي ندارد و حداکثر باعث تب ميشود، بنابراين کارکنان کشتارگاهها و سلاخخانهها به احتمال زياد متوجه بيماري دام نخواهند شد.
علائم بيماري در انسان چيست؟
شيوع بيماري بيشتر در فصل گرم سال همزمان با فصل فعاليت کنه است. علائم بيماري در انسان: سردرد، تب شديد، کمردرد و درد مفاصل و عضلات، دل درد، اسهال، استفراغ، قرمزي چشم و سرخي گونه، خونريزي (مثلا بصورت نقطههاي ريز مثل سر سوزن يا خونريزيهاي وسيعتر يا خون دماغ)، يرقان.
علائم بيماري يک تا سه روز بعد از نيش کنه آلوده يا پنج تا شش روز بعد از تماس با حيوان آلوده ايجاد ميشود. بعد از چند روز بيماري وارد مرحله خونريزي ميشود. خونريزي خطر اصلي براي بيمار است و موارد منجر به مرگ اکثرا به دليلي خونريزيهاي شديد داخلي است. مرگ و مير بر اثر بيماري زياد است و به سي درصد ميرسد.
آيا اين ويروس واکسن دارد؟
براي دامها واکسن معتبر براي پيشگيري وجود ندارد. در انسان هم واکسن ندارد.
چه درماني براي اين بيماري وجود دارد؟
درمان بيماري در انسان هم بيشتر درمان حمايتي براي رفع عوارض و خطرات بيماري است. داروهاي ضد ويروس براي درمان اين بيماري بکار گرفته شده و تاثير مثبتي هم داشته اما بيماري درمان اختصاصي ندارد.
چه کساني در معرض ابتلا هستند؟
دامداران، کشاورزان، کارگران کشتارگاهها، دامپزشکان و کارکنان بهداشتي و درماني، بخصوص در بيمارستانها.
آيا با خوردن گوشت ميتوان به بيماري مبتلا شد؟
اين بيماري از راه خوردن گوشت حيوان ذبح شده منتقل نميشود، اين ويروس بيرون بدن از بين ميرود بنابراين مگر اينکه فرد بلافاصله گوشت حيوان تازه ذبح شده را خام بخورد احتمال ابتلا وجود ندارد. گوشتي که مهر سازمان دامپزشکي را دارد ميتوان بدون نگراني مصرف کرد.
این فسیل شگفتانگیز در سال 2011 کشف و پس از پنج سال عملیات مونتاژ و بازسازی بخشهای آسیبدیده در نمایشگاه کانادا برای بازدید علاقهمندان آماده شده است.
شاخه نودوسورها در دوره زمانی بین 110 تا 112 میلیون سال قبل در زمین میزیستهاند که علت پیدایش و ناپدید شدن سریع این گونه هنوز مشخص نیست.
این کهکشان که چندین ستاره در آن وجود دارد در پی دریافت امواج ناشی از انفجارهای رادیویی که فقط چند میلیثانیه طول میکشند، کشف شده است.
محل وقوع این انفجارها، هسته نوترونی یک ستاره در فاصله 12 کیلومتری صورت فلکی "ارابهران"( Auriga) بوده است.
در بالای سر پیکر آسمانی گاو، چند ضلعی بزرگی به نام ارابه ران(Auriga) قرار دارد. درخشانترین ستاره این پیکر آسمانی، بزبان(عیوق، Capellaa) است که ششمین ستارهٔ درخشان آسمان است.
محققان در ابتدای کار تصور کردهاند که به امواجی از دنیای بیگانگان دست یافتهاند که در حال تلاش برای ارسال پیام بودهاند اما مشخص شد که منبع این امواج یک انفجار ستارهای است.
نزدیکترین کهکشان کشف شده به این کهکشان جدید، " FRB 121102" نام دارد که 62 هزار سال نوری از آن فاصله دارد.
این کهکشان پیش از این تنها نمونه از کهکشانهای دارای انفجارهای رادیویی بود.
محققان اعلام کردهاند که یک خوشه ستارهای در لبههای این کهکشان قرار دارد که گستردگی آن به تنهایی حدود 4400 سال نوری است.
میزان گستردگی این کهکشان حدود 20 هزار سال نوری است. این میزان در کهکشان راه شیری 100 هزار سال نوری است.
امواج ارسال شده از طرف این کهکشان برای اولین بار در ماه دسامبر سال 2016 ثبت شده و در دانشگاه مونترال کانادا و یک رصدخانه در پروتوریکو مورد ارزیابی قرار گرفت.
آنالیز جمجمه انسان های اولیه نشان می دهد، مغز اجداد ما بسیار پیچیده بوده است. البته مغز آنها به بزرگی مغز انسان های مدرن نیست. محققان می گویند، گونه های انسان های اولیه به تازگی کشف شده دارای جمجمه ای بوده اند که تنها اندکی از جمجمه شامپانزه ها بزرگتر بوده است، اما مغز این انسان های اولیه به طرز شگفت آوری شبیه مغز ما بوده است.

این یافته های جدید از فرضیه ای پشتیبانی می کند که نشان می داد، انسان های اولیه دارای رفتارهای پیشرفته ای مانند، کار تیمی و تدفین مردگان بوده اند، این در حالی است که هنوز به درستی نمی دانیم، انسان های اولیه دقیقا در چه زمانی می زیسته اند.
در سال ۲۰۱۳، دیرینه شناسان خبر از یک کشف بزرگ دادند. دیرینه شناسان در اعماق غاری در آفریقای جنوبی حفره ای مملو از استخوان انسان های اولیه کشف کردند. بررسی های دیرینه شناسان نشان می داد، به نظر این انسان تبارها، اجساد مردگان خود را در این حفره نگه داری می کردند. این نخستین باری بود که چنین رفتارهای آئینی در گونه دیگری به جز هومو سایپنس ها و نئاندرتال ها مشاهده می شد.
گونه جدید هومو نالدی نام گذاری شد. از زمان کشف اولیه این فسیل ها در ۲۰۱۳، در غاری به نام طلوع ستاره در فاصله ۵۰ کیلومتری شهر ژوهانسبورگ، تیم بین المللی متشکل از ۶۰ دانشمند در حال مطالعه ویژگی های کالبدشناختی استخوان ها (گفته می شود ۱۵۵۰ قطعه استخوان کشف شده متعلق به ۱۵هومونالدی بوده اند) هستند.

تصویر هنری از هومو نالدی، نام اینگونه از روی محل کشف آن نام گذاری شد. نالدی در زبان سوتو که یکی از زبان های محلی آفریقای جنوبی است، به معنی ستاره است
پروفسور لی برگر که رهبری این پروژه را بر عهده دارد، میگوید، هومو نالدی می تواند به عنوان پلی مابین پستانداران ابتدایی تر و انسان در نظر گرفته شود. این فسیل ها دارای تلفیق خارقالعاده ای از ویژگی های مدرن و ابتدایی هستند، به جز این رازهای کشف نشده زیادی باقی مانده است. یکی از این رازها سن فسیل ها است.
تکنیک های کنونی تعیین سن و تاریخ گذاری زمین شناختی نتیجه ای در برنداشته است. از این رو، تخمین های متفاوتی از ۲.۵ میلیون سال تا حتی ده ها هزار سال در مورد سن این فسیل ها مطرح شده است.
پروفسور کریس استرینگر رئیس بخش سرمنشأ پیدایش انسان در موزه تاریخ طبیعی لندن، می گوید: "هومو نالدی از برخی جهات، مانند شکل دستان، مچ و پاها شباهت بسیاری به انسان های مدرن دارد. از سوی دیگر مغز کوچک هومو نالدی که تنها به اندازه یک سوم مغز یک فرد بالغ است، و شکل قسمت بالای بدن، شباهت بسیاری به انسان های اولیه و گونه های بسیار ابتدایی مانند هومو هابیلیس دارد که بیش از ۱.۵ میلیون سال قبل می زیستند.”

هومو نالدی از برخی جهات، مانند شکل دستان، مچ و پاها شباهت بسیاری به انسان های مدرن دارد. از سوی دیگر مغز کوچک هومو نالدی که تنها به اندازه یک سوم مغز یک فرد بالغ است، و شکل قسمت بالای بدن، شباهت بسیاری به انسان های اولیه و گونه های بسیار ابتدایی مانند هومو هابیلیس دارد که بیش از ۱.۵ میلیون سال قبل می زیستند
براساس این ویژگی ها، هومو نالدی ها میتوانند یکی از نخستین گونه های کشف شده انسان یا گونه ای که بسیاری از ویژگی های مراحل اولیه تکامل انسان در آن باقی مانده باشد. اما اندازه جمجمه هومو نالدی ها تقریبا یک سوم انسان های مدرن است، آیا این چنین مغز کوچکی برای انجام رفتارهای پیچیده ای همچون کار گروهی و یا حتی دفن مردگان طراحی شده است؟
تیم برگر چنین فکر می کند. این تیم تحقیقاتی با استفاده از قطعات جمجمه های فسیلی، قالب هایی از مغز هومو نالدی ها ساخته اند. اما چیز تعجب بر انگیز در مورد این کشف، شباهت بخش لوب پیشانی هومو نالدی به انسان های مدرن است. لوب قدامی بخشی از مغز پستانداران است که تصور می شود، برخی از قابلیت های پیشرفته از جمله صحبت کردن مرتبط به این لخته از مغز باشد.
در این بخش از مغز ما، الگوی فرورفتگی و برآمدگی با جمجمه شامپانزه ها کاملا متفاوت است. حال به نظر می رسد، جمجمه هومو نالدی ها دارای الگوهایی مشابه انسان های مدرن هستند.

مقایسه جمجمه انسان مدرن و هومو نالدی، محققان در این مطالعه جدید، موفق به کشف شباهت بخش لوب پیشانی هومو نالدی به انسان مدرن شده اند. لوب قدامی بخشی از مغز پستانداران است که تصور می شود، برخی از قابلیت های پیشرفته از جمله صحبت کردن مرتبط به این لخته از مغز باشد
این می تواند از فرضیه محققان مبنی بر وجود یک نوع مراسم آیینی مربوط تدفین مردگان، پشتیبانی کند. دیرینه شناسان می گویند، این انسان تبارها، اجساد مردگان خود را در غار نگه داری می کرده ند. این نخستین باری است که چنین رفتارهای آئینی در گونه دیگری به جز هومو سایپنس ها و نئاندرتال ها مشاهده می شود. در واقع فسیل های مربوط به هومو نالدی ها در حفره ای در فاصله ۹۰ متری دهانه غار قرار گرفته بودند.
برخلاف دیگر مکان های باستان شناسی که انسان تبارهای قبلی در آن کشف شده بودند، هیچ گونه فسیل حیوانی و علائم مربوط به گوشت خواران، لاشه خواران یا حتی فرایندهای طبیعی مانند جریان یافتن آب که دال بر زندگی هومو نالدی در غار بوده باشد، وجود ندارد .محتملترین امکان این است که هومو نالدی به صورت عمدی اجساد مردگان را در این مکان رها کرده است.
جان هاکس یکی از اعضای این تیم از دانشگاه ویسکانسین مدیسون، می گوید: "وقتی به قالب جمجمه هومو نالدی نگاه می کنیم، متوجه می شویم، درست جمجمه انسان است، تنها کوچک است.”

تصویر هنری که هومو نالدی ها در حال انتقال اجساد به غار نشان می دهد. برخلاف دیگر مکان های باستان شناسی که انسان تبارهای قبلی در آن کشف شده بودند، هیچ گونه علائمی دال بر زندگی هومو نالدی در غار بوده باشد، وجود ندارد محتملترین امکان این است که هومو نالدی ها به صورت عمدی اجساد مردگان را در این مکان رها کرده اند
شان هرست یکی دیگر از اعضای این تیم تحقیقاتی از دانشگاه ایندیانا در بلومینگتون، هفته گذشته در خلال نشست انجمن انسان شناسان فیزیکی آمریکا در نیواورلئان، لوئیزیانا، گفت: "فکر می کنم، این یافته بدین معنا باشد که هومو نالدی ها به شدت تمایل به ارتباطات داشته اند.”
هرست می گوید، این مشاهدات ممکن است، به توضیح اینکه چرا گروهی از انسان تباران کوچک مغز به تدفین مردگان علاقمند بوده اند و اینکه چگونه برای حمل اجساد به این حفره های باریک همکاری می کرده اند، کمک کند.
دین فالک محققی از دانشگاه ایالتی فلوریدا در تالاهاسی، با مشاهده قالب گچی هومو نالدی در این مورد با هرست به بحث نشسته است، او می گوید: "با بسیاری از تفاسیر موافقم، اما این تنها یک واکنش اولیه است، برای من، شکل کلی این ناحیه بسیار شبیه میمون است.”
هرست می گوید، واکنش اولیه او هم چنین بوده است، اما او و دیگر محققان با ساعت ها مقایسه جمجمه هومو نالدی با دیگر انسان تباران و میمون ها، بیشتر و بیشتر متقاعد شدند که این بخش از جمجمه، ساختاری بسیار شبیه به مغز انسان مدرن دارد.
سیمون نیبایر از انیستیتوی ماکس پلانک برای انسان شناسی تکاملی، می گوید، این یافته ها از فرضیه ای پشتیبانی می کند که نشان می دهد، ساختار مغز انسان قبل از بزرگ شدن تغییر یافته است. اما سن جوان هومو نالدی از لحاظ زمین شناسی باعث می شود، این یافته ها برای درک منشأ مغز انسان های مدرن که در آن زمان می زیسته اند، کمتر قابل توجیه باشد.
کارگران معادن زغال سنگ: سهم ما درد و غم و ابتلا است
"ميدانيد ۱۵ ساعت کار يدي آن هم در دو شيفت در عمق ۳۰۰ يا ۷۰۰ متري زمين، چه معني دارد؟ تصوري از تاريکي، تنگي نفس يا افت فشار داريد؟"
اين سخنان يک کارگر معدن است که يک سال و نيم از بازنشستگياش ميگذرد و به بيماري ريه سياه يا پنوموکونيوز مبتلا است:
"۲۰ ساله بودم که کارگر معدن شدم. يک سال اول دورههاي آموزشي گذاشتند، اما در خلال سالهاي کار دورههاي آموزشي کم شد، تجهيزات هم فرسوده. حالا با اين مريضي که دکترها گفتند مال کار در معدن زغال سنگ است، خانهنشين هستم، هر ماه بايد به دکتر مراجعه کنم اما بيمه ما مشکل دارد و روند درماني هم تحت تاثير اين مسئله است."
"قسمت ما معدنچيها درد، غم و ابتلا به هزار و يک بيماري و مشکلات مختلف است."
براساس آمار مرکز آمار ايران در سال ۱۳۹۲ بيش از ۸۴ هزار نفر در بيش از پنج هزار معدن مشغول به کار بودند اما احتمالا اين آمار بيشتر است چون کارگران فصلي يا روزمزد در اين آمار جاي ندارند.
پژوهش مرکز آمار ايران نشان ميدهد عمده معادن ايران در اختيار بخش خصوصي است، براساس اين آمار "۹۸ درصد معادن ايران خصوصي" است و فقط "۲ درصد معادن دولتي" است.
معدن زمستان يورت در آزادشهر استان گلستان، هم در زمره "معادن خصوصي" است و سهامداران آن عبارتند از "پنج هزار کارگر بازنشسته معدن، شرکت ذوب آهن اصفهان و شرکت سرب و روي وابسته به بنياد تعاون بسيج."
يک کارگر معدن زغال سنگ ميگويد: "بيمه ما بسته به نظر کارفرما است، اگر کارفرما انصاف داشته باشد بيمه رد ميکند، در غير اين صورت دست ما به جايي نميرسد، به محض انتقاد، اخراج و قطع حقوق، گزينه پيشرو کارگر معدن است."
در حال حاضر حقوق کارگراني که قرارداد داشته باشند، حدودا بين ماهي ۹۰۰ هزارتومان يا يک ميليون تومان است.
اما عدم پرداخت بموقع حقوق يکي ديگر از مشکلات اين کارگران است. برخي از اين کارگران ممکن است ماهها حقوق دريافت نکنند؛ مثل همين کارگران معدن زمستان يورت که به گفته وزير صنايع، معوقات سال ۱۳۹۳ و ۱۳۹۴ اين کارگران هنوز پرداخت نشده است.
يکي از کارگران معدن زغال سنگ ميگويد: "هميشه به همه مقروض هستم. وقتي هر چهار يا شش ماه يکبار حقوق ميگيرم، بايد پيش صاحبخانه، بقال محل و ... گردن کج کنم. اگر حقوقم را هم پس از ماهها تعويق پرداخت کنند، يک قرآنش نميماند، فلاکت دوباره از نو."
وقتي در معدن کارگر روزمزد باشي اوضاع سختتر است. يکي از کارگران روزمزد معدن زغال سنگ ميگويد: "بيمه که نداريم، ما پيمانکاري هستيم، وضعيت حقوق و بيمه ما اصلا مناسب نيست. هيچ وقت به ياد ندارم که حقوقم سر وقت پرداخت شده باشد، هر چند وقت يکبار حقوقمان پرداخت ميشود. بيمه هم بستگي به کرم کارفرما دارد."
جداي از مسئله حقوق، موضوع ايمني در معدن يکي از موضوعات مهم است و به همين منظور، وزارت صنايع در سال ۱۳۹۴مبلغ ۸۰ ميليارد تومان براي ايمني معادن در نظر گرفت.
به گفته سازمان نظام مهندسي در معدن يورت "هشت دستگاه گاز سنج" نصب بوده است اما حبيب، کارگر معدن يورت، به روزنامه شهروند گفت: "در کل اين معدن چهار دستگاه ديجيتال گازسنج داشت. همه آنها قديمي بودند، تا جايي هم که من يادم هست اين دستگاهها هيچ وقت چک نشدند. بقيه تجهيزات هم تعريفي نداشت. متاسفانه يکي از مهندسان ما در همين حادثه جانش را به خاطر فاسد بودن کپسول اکسيژن از دست داد. او رفت تا به بچهها در عمق تونل کمک کند، کپسول را برداشت تا نفس بکشد ولي نميدانست که کپسول شارژ ندارد."
تعدادي از کارگران معدن زغال سنگ نيز درباره وضعيت ايمني کار گفتند: "کپسولهاي اکسيژن اکثرا خالي هستند و بيشتر گازسنجها کار نميکنند. هر بار که قرار است براي بازرسي بيايند، همه تجهيزات کار ميکند اما بعد از رفتن بازرسان همه چيز به شکل قبل باز ميگردد."
"هر بار که حادثهاي در معدن رخ ميدهد ما براي چند روز مورد توجه رسانهها قرار ميگيريم اما شرايطمان عوض نميشود. بعد از هر حادثه فيلم و تصوير از وضعيت کار ما منتشر ميکنند بعد دوباره در همين شرايط دست و پا مي زنيم تا فاجعه بعدي."
برخي از قوانين ايمني معادن در ايران
براساس آئين نامه معادن در کليه معادن با حداقل ۲۵ کارگر يک نفر مسئول ايمني و يک نفر مسئول بهداشت در نظر گرفته شود.
همچنين کليه کارگاهها بايد قبل از آغاز به کار هر روز بررسي شود. کارفرما موظف است دستورالعمل آموزش را با توجه به نوع کار به کارگران آموزش دهد.
تمام تجهيزات و ماشين آلات داخل معدن بايد داراي استاندارد ملي يا يکي از استانداردهاي مورد تائيد سازمان استاندارد ايران باشد.
تجهيزات خودنجات از مهمترين تجهيزات در معادن زغال سنگ است و همه افراد بايد آن را به همراه داشته باشند و آموزش استفاده از کپسول خود نجات اجباري است.
نصب گاز سنج از ديگر موارد اجباري است
نتایج یک مطالعه نشان می دهد با وجود اینکه مغز مردان از زنان بزرگتر است اما مغز زنان کارآمد تر است.
نکاتي که بايد درباره اچآيوي بدانيد
هفته گذشته خبري به نقل از سازمان بهزيستي ايران منتشر شد که بر اساس آن ابتلا از طريق روابط جنسي محافظت نشده که از آن به عنوان موج سوم ياد ميشود بيش از ديگر موارد سبب افزايش بيماران اچآيوي/ايدز در ايران شده است.
اين خبر همچنين بر اين تأکيد داشت که بسياري از زنان ايران مبتلا به اچآيوي/ايدز، "در دوران ازدواج بيمار شدهاند."
اين موضوع سوالهايي را درباره اچآيوي/ايدز براي مخاطبان ما به وجود آورده است که در اينجا به برخي از اين سوالها پاسخ ميدهيم.
علائم اچآيوي/ايدز چه هستند و چقدر طول ميکشد که علائم بروز کند؟
بيشتر افرادي که اچآيوي مثبت ميشوند، دو تا شش هفته پس از گرفتن ويروس علائمي شبيه سرماخوردگي يا آنفلوآنزا را تجربه ميکنند. تقريبا ۸۰ درصد افراد اچآيوي مثبت، به مدت چند هفته اين علائم را تجربه ميکنند:
تب
گلودرد
خارش بدن
علائم ديگري هم وجود دارد که ممکن است چندان شايع نباشد و در همه افراد بروز نکند:
خستگي
درد مفاصل
درد عضلاني
تورم غدد
با توجه به اينکه چنين علائمي ممکن است بر اثر بيماريهاي ديگر نيز بروز کنند، اگر فردي اين علائم را تجربه کند، لزوما به معناي آلوده شدن به ويروس اچآيوي نيست، مگر آنکه در فاصله کوتاهي پيش از آن رفتار پرخطر انجام داده باشد.
اگر تعدادي از اين علائم را داريد و فکر ميکنيد که در چند هفته گذشته در خطر آلودگي به اچآيوي قرار گرفتهايد، حتما بايد در اولين فرصت آزمايش اچآيوي بدهيد.
اين علائم نشانه مبارزه سيستم ايمني بدن با ويروس هستند، اما پس از يک دوره کوتاه چند هفتهاي اچآيوي ديگر تا سالها هيچ علائمي براي بيمار ندارد. اين مرحله از بيماري دوران نهفتگي اچآيوي ناميده ميشود که ميتواند تا ده سال ادامه داشته باشد.
پس از پايان دوران نهفتگي اچآيوي، سيستم ايمني بدن بيمار شديدا تخريب ميشود که با علائم زير خود را نشان ميدهد:
کاهش وزن
اسهال مزمن
تعرق شبانه
مشکلات پوستي
عفونتهاي مکرر
بروز ديگر بيماريهاي جدي و مرگبار
تشخيص زودهنگام اچآيوي در جلوگيري از بروز اين علائم اهميت حياتي دارد و ميتواند به کنترل و درمان بيماري کمک کند. به همين دليل پزشکان توصيه ميکنند که اگر فردي اعمال پرخطري مانند آميزش جنسي محافظت نشده انجام داده است که فکر ميکند خطر ابتلا به اچآيوي/ايدز براي او وجود دارد، بايد بلافاصله براي انجام آزمايش به مراکز درماني مراجعه کند.
هرچه زودتر فرد در مورد بيمارياش بداند بهتر است. اين بيماري تا به حال درمان قطعي ندارد، اما ميتوان با درمانهاي موجود تعداد ويروس را کنترل کرد و کاري کرد که طول عمر و کيفيت زندگي بيماران مانند ساير افراد جامعه باشد.
اگر فردي متوجه شد که مبتلا به اچآيوي/ايدز است بايد چه کند؟
اگر جواب آزمايش اچآيوي فردي مثبت باشد، بايد پس از آن به طور مرتب آزمايش خون بدهد تا پيش از شروع درمان ميزان پيشرفت آلودگي به اچآيوي بررسي شود. اين آزمايشها شامل بررسي مقدار ويروس در خون بيمار و همچنين تاثير ويروس اچآيوي بر سيستم ايمني بدن است.
پس از انجام اين آزمايشها مراحل درمان شروع ميشود که هدف آن کاهش ميزان ويروس در خون بيمار است تا به سيستم ايمني بدن فرصت ترميم بدهد و از بروز بيماريهاي ديگر مرتبط با اچآيوي نيز پيشگيري کند.
اگر بيمار تحت درمان قرار بگيرد، معمولا ميزان ويروس در خون او به اندازهاي پايين ميآيد که ديگر احتمال بسيار کمي وجود دارد که ويروس را به ديگران انتقال دهد.
تشخيص ابتلا به اچآيوي/ايدز براي بيماران ميتواند به قدري ناراحتکننده باشد که دچار اضطراب يا افسردگي شوند. کلينيکهاي درمان اچآيوي/ايدز، معمولا به بيماران مشاوره ميدهند تا بتوانند با مشکلات رواني مرتبط با ابتلا به اين بيماري مقابله کنند.
اگر بيمار به روانشناس يا مشاور دسترسي نداشته باشد، معمولا توصيه ميشود که سعي کند با ديگر بيماران مبتلا به اچآيوي/ايدز در ارتباط باشد و از تجربههاي آنها استفاده کند.
فردي که با اچآيوي مثبت زندگي ميکند، به پزشک، روانشناس و متخصص تغذيه نياز دارد، هر کدام از اين گروهها ميتوانند به اين بيماران کمک کنند تا اين افراد مانند ساير افراد در جامعه زندگي کنند.
رابطه جنسي امن براي جلوگيري از ابتلا به اچآيوي/ايدز چيست؟
به هر دونفري که تماس جنسي دارند، توصيه ميشود از کاندوم استفاده کنند. افرادي که تمايل دارند با هم جنس خود باشند نيز بايد از کاندومهاي مردانه و زنانه استفاده کنند.
رابطه جنسي مقعدي باعث نميشود که ويروس اچآيوي/ايدز منتقل نشود. حتي گفته ميشود که احتمال انتقال از طريق آميزش مقعدي بيشتر از آلت تناسلي است. بنابراين بايد در هرگونه رابطه مقعدي از کاندوم استفاده شود.
احتمال انتقال ويروس اچآيوي/ايدز از طريق رابطه دهاني با آلت تناسلي وجود دارد، ولي کمتر از انواع ديگر روابط جنسي است. به دليل احتمال انتقال ويروس براي رابطه دهاني با آلت تناسلي نيز بايد از کاندوم استفاده شود.
به هيچ عنوان نميتوان از ظاهر کسي متوجه شد که فرد مبتلا است يا خير. بنابراين هر رابطه جنسي با استفاده از کاندوم خطر ابتلا را به اندازه قابل توجهي کاهش ميدهد.
نکات مهم و لازم درباره زندگي کردن با افراد مبتلا به اچآيوي/ايدز چيست؟
بهترين مکاني که بيماران مبتلا به اچآيوي/ايدز ميتوانند مورد مراقبت قرار بگيرند، در خانه خود و در ميان افرادي است که آنها را دوست دارند. در سراسر دنيا افراد زيادي با اين بيماري زندگي ميکنند و ميتوانند براي مدت طولاني يک زندگي فعال و پربار داشته باشند.
اگر به عنوان شريک زندگي، خانواده يا دوست با فرد مبتلا به اچايوي/ايدز زندگي ميکنيد، نکات زير را در خاطر داشته باشيد:
به طور مرتب با پزشک فرد مبتلا در ارتباط باشيد تا از آخرين مراحل درمان و مراقبت مورد نياز بيمار مطلع شويد.
يادتان باشد که ويروس اچآيوي از طريق هوا، غذا، آب، قاشق و بشقاب و ليوان، نشيمنگاه توالت، حشرات، حيوانات خانگي و هر چيزي که آغشته به خون، مني، ترشحات واژني يا شير پستان فرد مبتلا نباشد، منتقل نميشود.
شما از طريق ادرار، مدفوع، استفراغ، آب بيني، بزاق و عرق فرد مبتلا، آلوده به ويروس اچايوي نخواهيد شد مگر آنکه اين موارد به خون بيمار آغشته باشند.
شما ميتوانيد به غذا خوردن، لباس پوشيدن و حتي توالت و حمام کردن بيمار کمک کنيد، بدون اينکه خودتان در خطر ابتلا به ويروس قرار بگيريد.
گرفتن دست، بغل کردن، ماساژ دادن و هرگونه تماس ديگري با فرد مبتلا هيچ خطري براي شما ندارد و حتي براي حمايت عاطفي فرد مبتلا توصيه ميشود.
با توجه به اينکه بيمار مبتلا به به اچايوي/ايدز سيستم ايمني ضعيفي دارد، هميشه يادتان باشد که پيش از تماس با بيمار دستانتان را بشوييد تا باعث انتقال بيماريهاي ديگر به او نشويد.
اگر جايي از بدنتان به خصوص دستانتان زخم يا بريدگي داريد، هنگام تماس با بيمار احتياطهاي لازم را انجام دهيد تا خودتان و او را در خطر قرار ندهيد.
اگر سرماخوردگي يا آنفلوانزا گرفتهايد، مدتي از فرد مبتلا به اچايوي/ايدز دور شويد؛ بدن اين بيماران گاهي حتي توان مقابله با يک سرماخوردگي ساده را ندارد.
تيغ، مسواک، موچين، ناخنگير، گوشواره يا هر وسيله ديگري که احتمال آلوده شدن به خون بيمار را دارد، با فرد مبتلا به اچآيوي/ايدز به طور مشترک استفاده نکنيد.
لباسهاي بيمار را ميتوانيد همراه با لباسهاي خودتان بشوييد، اما اگر نگران آلودگي آنها به خون يا ديگر مايعات بدن بيمار هستيد ميتوانيد از آب جوش و سفيدکننده استفاده کنيد.
مهمترين رکن اساسي مرتبط با اچآيوي، پذيرش جامعه و خانواده است. اين بيماري فقط از راه تماس جنسي، ترزيق و مادر به نوزاد منتقل ميشود. فرد مبتلا بايد به درمان و بازگشت به جامعه تشويق شود. بيماران اچآيوي/ايدز نياز به ترحم ندارند، نياز به برخورد يکسان دارند و همه افراد جامعه ميتوانند در کنترل اين بيماري موثر باشند.