علیاشرف درویشیان؛ چهره رنجور ادبیات ایران
علی اشرف درویشیان که پنج شنبه چهارم آبان در هفتاد و شش سالگی درگذشت، با بیش از سی عنوان کتاب، نویسنده و پژوهشگری متعهد و واقع گرا بود.
او از تجربیات شخصی برای نوشتن داستان الهام گرفته و بارها در گفتگو با رسانه ها از شرایط سخت زندگی اش سخن گفته بود: "زندگی خانه به دوشی ... زندگی اجاره نشینی که بیشترش را در "سالهای ابری" [رمانی که در سال ۱۳۷۰ در تهران به چاپ رسید] نوشته ام."
با این حال دغدغه این نویسنده، اصلا شخصی نبود: " "سالهای ابری" بخشی از تاریخ این سرزمین است و آنچه بر ما گذشته است."
درویشیان که سال ۱۳۲۰ در خانواده ای کارگری در کرمانشاه به دنیا آمد، از همان کودکی با قصه گویی آشنا شده بود: "در زندگی پای قصه های خیلی از قصه گویان نشستم، اما مادربزرگم از همه آنها بهتر بود."
او در همان خانه کودکی کتابخوانی را شروع کرد: "نخستین کتاب داستانی که به خانه ما آمد، امیر ارسلان نامدار بود که من در ۹ سالگی در شبهای زمستان برای خانواده می خواندم. البته پدر و مادرم نگذاشتند فصل آخر را بخوانم چون عقیده داشتند که آواره در خانه ها می شویم، در حالی که واقعا همیشه آواره بودیم. من دزدکی و دور از چشم آنها فصل آخر را هم خواندم."
درویشیان که پسر ارشد خانواده بود، در دوازده سالگی، همزمان با کودتای ۲۸ مرداد، به کارگری مجبور شد.
او چهار سال بعد به دانشسرای مقدماتی کرمانشاه رفت و پس از دو سال، در روستاهای کرمانشاه و گیلان غرب به کار معلمی مشغول شد.
او سپس در همان دهه چهل، همزمان با معلمی در روستاهای غرب ایران، تحصیل ادبیات فارسی در دانشگاه تهران را شروع کرد: "به دلیل معلمی تنها دو روز در هفته می توانستم به تهران بیایم."
در تهران با نویسندگان آن دوران آشنا شد: "آل احمد من و چند شاگرد دیگر را به خانه خودش دعوت می کرد، آنجا بیشتر درباره ادبیات، تعهد و نویسنده های بزرگ دنیا برایمان حرف می زد."
همچنین با صمد بهرنگی، نویسنده ایرانی که دو سال از درویشیان بزرگتر و مثل او معلم بود، در خانه جلال آل احمد آشنا شد: "صمد هم مثل من آدم خجالتی بود، هر دو هم عاشق آل احمد و دانشور بودیم."
بهرنگی با فعالیتهای اجتماعی و ادبی اش تأثیری عمیق بر درویشیان گذاشت: "مرگ او من را وادار کرد که راه او را ادامه دهم."
او کتابهایی را درباره بهرنگی نوشت، اما میل به داستان نویسی پیش از آن وجود داشت: "خودم هم نمی دانم که واقعا چگونه شروع کردم. آیا شما اولین نفسی را که کشیده اید به یاد دارید؟"
درویشیان که عضو فعال کانون نویسندگان ایران بود، در اوایل دهه پنجاه چندبار بازداشت شد و به زندان افتاد: "من حین پخش اعلامیه ها دستگیر شدم و به زندان رفتم. تا سال ۱۳۵۷ سه بار دستگیر شدم و جمعا ۶ سال زندانی کشیدم."
قطعا اگر انقلاب نمی شد، درویشیان سالهای بیشتری را در زندان می ماند، ضمن این که او از دانشگاه اخراج، از کار معلمی منفصل و ممنوع القلم نیز شده بود.
با این حال درویشیان بر راه خود اصرار داشت و زندان را به اتاقی برای نوشتن تبدیل کرده بود: "نخستین داستانم را که هیچ وقت منتشر نشد، در زندان کرمانشاه نوشتم." او در رمان "سلول ۱۸" سالهای زندان را شرح داده است.
درویشیان سی و دو ساله بود که اولین داستانها را منتشر کرد: "زندگی تلخ من در دوران کودکی و همینطور همکلاسی هایم باعث شد که به نوشتن روی بیاورم... به خودم می گفتم باید کاری بکنم. احساس می کردم جز نوشتن راه دیگری ندارم."
"از این ولایت"، "فصل های نان"، "آبشخوران" و "همراه آهنگهای بابام"، اولین کتابهای درویشیان، که در فضایی کودکانه، رنج و عصیان مردم فقیر را روایت می کنند: "نوشتن برای من اعتراض بود، پاسخی بود به ناعدالتی و نابرابری محیطی که در آن زندگی می کردیم."
همچنین درویشیان مثل برخی از نویسندگان و شاعران بزرگ ایرانی به جمع آوری و ثبت فرهنگ عامه علاقه داشت: "جمع آوری افسانه ها را در کرمانشاه و مناطق کولیایی سنقر شروع کردم، هنگامی که در روستاهای کردستان معلم بودم."
زندان و دور شدن از روستاها او را از ادامه این راه بازداشت، اما بعدها با همکاری رضا خندان مهابادی حاصل پژوهشها در این زمینه را در مجموعه ای نوزده جلدی با عنوان "فرهنگ افسانه های مردم ایران" گردآوری کرد.
درویشیان در زمینه ادبیات کردی نیز فعال بود، علاوه بر داستانی که به زبان کردی نوشت، ترجمه ها و فرهنگ های لغاتی را در این زمینه منتشر کرد.
شاید اگر شرایط برای زبان قوم های ایرانی بهتر بود، او داستان نویسی به زبان کردی را هم ادامه می داد: "به دلیل محدودیتهایی که در آن زمان برای زبان کردی قائل می شدند دیگر نتوانستم نوشتن به کردی را ادامه بدهم."
علی اشرف درویشیان در سالهای پس از انقلاب گرچه به زندان نیفتاد، اما دست از اعتراض، به ویژه اعتراض به سانسور نشست و در گفتگوها و مقالات متعدد، سانسور و مهم تر از آن خودسانسوری را جدی ترین آسیب ادبیات ایران می دانست.
در دوره های مختلف، وزارت ارشاد مانع چاپ برخی از آثار او شد: "شما خیال کردید کتاب های مرا سانسور کنید می آیند کتاب های شما را می خوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را می خواند، نه کتاب من را."
حتی در سال ۱۳۹۰ کتابهای درویشیان از غرفه های نمایشگاه بین المللی کتاب تهران جمع آوری شد و همچنین این نویسنده به ناچار برخی از آثار خود را خارج از ایران منتشر کرد.
با این حال، علی اشرف درویشیان چند بار از سوی جوایز و جشنواره های غیردولتی، نظیر جایزه ادبی هوشنگ گلشیری تقدیر شد.
این نویسنده در سالهای آخر عمرش بر اثر سکته مغزی با بیماری دست و پنجه نرم می کرد: "بیست و چهار ساعت قبل از بیماری صحنه اعدام کردهای عراق را دیدم که این جور شدم. اعدام هایی که به دستور صدام حسین بود..."
علاوه بر عدالت، علی اشرف درویشیان در "این سالهای ابری" به آزادی می اندیشید: "پر سفید یک کبوتر، چرخ زنان پائین می آید. جلوی پایم می افتد. پر را بر می دارم. بو می کنم. بوی آزادی و بوی آسمان می دهد. بغض می کنم."
خوشمزه اما زهردار
طعم قوی لوبیای تونکا باعث شده این ماده غذایی به شدت بین آشپزهای حرفهای و تولیدکنندگان محصولات غذایی محبوبیت پیدا کند. اما مشکلی در این میان وجود دارد، یک ماده شیمیایی موجود در این لوبیا میتواند در صورت مصرف زیاد کشنده باشد.
مادهای که هم مسبب کشتار حیوانات بوده و هم هدف حمله نیروهای انتظامی؛ در ایالات متحده آشپزها باید برای دسترسی به آن سراغ قاچاقچیها بروند.
این چیزها را که شنیدم، تصمیم گرفتم با بستهای که از اینترنت خریده بودم خیلی محتاطانه و به سبک یگانهای خنثیکننده بمب برخورد کنم. در داخل بسته یک شیشه لوبیای سیاه چروکیده هست شبیه کشمش ولی اندکی کشیدهتر. به اینها میگویند "لوبیای تونکا" - دانههای معطر درختی غولپیکر که در اعماق جنگلهای پرباران آمازون میروید.
کافی است آن را روی دسر خود رنده کنید، یا در شربت حل کنید تا با مزه باورنکردنیش آشنا شوید. برای همین است که تونکا به خوشمزهترین ماده غذایی نسبتا ناشناخته دنیا معروف شده است.
اگر نظر اینترنت را بخواهید، مزه آن ترکیبی است از علف تازه، وانیل، شیرین بیان، کارامل و گل میخک که در مجموع حس گرمی دارد و با اندکی ماگنولیا آمیخته شده. در شیشه را باز میکنم و بو میکشم. بوی ضعیفی مثل جلای چوب میدهد.
توماس راکل، شیرینیپز ارشد رستوران لبرناردین نیو یورک، میگوید "تا وقتی که در مصرفش زیادهروی نکنید - واضح است که میزان زیادش میتواند کشنده باشد - خیلی خوشمزه است". شما را نمیدانم، ولی من که چندان از این حرف دلگرم نشدم.
فروش لوبیای تونکا برای مصارف غذایی از سال ۱۹۵۴ در آمریکا غیرقانونی بوده. غداهایی که تونکا داشته باشند "آلوده" تلقی میشوند، اما این باعث نشده که شما نتوانید چنین غذاهایی را در رستورانهای معروف، از نیو یورک گرفته تا کالیفرنیا، پیدا کنید. ایالات متحده بزرگترین واردکننده تونکا در دنیا است.
طعم خاص لوبیای تونکا ناشی از میزان غیرعادی زیاد ماده شیمیایی کومارین است که به صورت طبیعی در صدها گیاه دیگر مانند علف، اسطوخدوس و گیلاس یافت میشود. حتی اگر در زندگی هرگز با این لوبیاها برخورد نکرده باشید هم احتمالا میتوانید حدس بزنید که چه بویی میدهند.
کومارین اولین بار در ۱۸۲۰ در این لوبیاها کشف شد. نام این ماده شیمیایی از نامی که در جزایر کارائیب برای درخت تونکا استفاده میشود گرفته شده. چندی نگذشت که شیمیدانی انگلیسی که شهرتش را بیشتر مدیون اختراع اولین رنگ مصنوعی است، توانست آن را در آزمایشگاه تولید کند.
میزان مصرف کومارین در اوایل دهه ۱۹۴۰ به شدت زیاد بود و به عنوان یکی از اولین افزودنیهای مصنوعی واقعا مفت بود. به شکلی گسترده به عنوان جایگزینی برای وانیل طبیعی در شکلات، آبنبات و معجونهای تلخ، اسانس وانیل و حتی نوشیدنیهای گازدار استفاده میشد. کومارین به سرعت به سیگار هم اضافه شد و رایحه پیچیدهاش حتی در کارخانههای عطرسازی هم پیچید.
اما کار بیخ پیدا کرد. آزمایشهایی که روی سگها و موشها انجام شده بود نشان میداد که این ماده سمی است و مصرف نسبتا ناچیزش هم ظرف چند هفته صدمات زیادی به کبد وارد میکند. تنها پنج گرم کومارین (حدود دو قاشق چایخوری) یک گوسفند را میکشد. برای همین استفاده از کومارین و تونکا غیرقانونی اعلام شد.
اما کافی است به جهان ۲۰۱۷ بازگردیم تا ببینید که آنها کاملا هم ناپدید نشدهاند. پل لیبرانت، از شرکای سابق رستوران کرتون در نیو یورک، میگوید "خوب میدانم کجا پیدا میشود".
آن هم با وجود برخورد شدید یک دهه پیش دولت، از جمله یورش ماموران به چند رستوران سرشناس. گرانت آشاتز، سرآشپز رستوران آلینای شیکاگو، بعد از آن وقایع به مجله آتلانتیک گفت "حرف آنهایی که جنس را جور کرده بودند این بود که اگر فردا پسفردا سر و کله ماموران سازمان غذا و دارو پیدا شد تعجب نکنید. دو روز بعد ریختند در رستوران و سراغ و انبار ادویجات را گرفتند."
امروزه تونکا و کومارین هر دو به شکل منظم در اسانسهای وانیل ساخت مکزیک استفاده میشوند تا کیفیت بد این محصولات را بپوشانند. آقای راکل میگوید "اخیرا در حال صحبت با یکی از فروشندگان وانیل بودم که به من پیشنهاد خرید شیره لوبیای تونکا را داد. در جوابش گفتم اگر بخواهم تونکا استفاده کنم یک راست میروم سراغ لوبیای تونکا."
شاید بگویید من که گذرم به رستورانهای آنچنانی نمیافتد، ولی احتمال اینکه از مسیرهای دیگری با این ماده تماس پیدا کنید کم نیست. افزودن کومارین به سیگار و مواد آرایشی هیچگونه منع قانونی ندارد و به راحتی از طریق پوست و ریهها جذب میشود. این ماده به صورت گسترده در مواد شوینده، شامپوهای بدن، مایعات دستشویی و دئودورانتها به مصرف میرسد و در عطرهای معروفی چون ژوپ هوم و کوکو مادمازل هم استفاده میشود. پای کومارین حتی به سیگارهای الکترونیکی هم باز شده.
راستش احتمال اینکه مقداری کومارین در کابینتهای شما پیدا شود اصلا کم نیست. دارچین واقعی از پوست گیاهی با نام علمی Cinnamomum verum تهیه میشود که بومی سریلانکا است. این نوع دارچین به شکل طبیعی میزان خیلی کمی کومارین دارد و خواص دارویی آن هم به اثبات رسیده. اما آن چیزی که در قفسه ادویجاتتان دارید احتمالا این نوع دارچین نیست. به این دلیل که آن چیزی که ما فکر میکنیم دارچین است اصلا دارچین نیست، بلکه ادویهای تقلبی است که از پوست درخت فلوس در جنوب آسیا گرفته میشود.
با اینکه این دو درخت قوموخویش دور یکدیگر محسوب میشوند، ولی میزان کومارینی که در دارچین فلوس پیدا میشود ۲۵ هزار برابر دارچین واقعی است. در ایالات متحده هیچ نظارتی بر میزان کومارین در دارچین اعمال نمیشود، ولی اتحادیه اروپا حد مصرف روزانه بیخطر این ادویه را مشخص کرده - تنها یک قاشق چایخوری دارچین فلوس ممکن است کلک شما را بکند.
فروش رولهای دارچینی محبوب دانمارکی در سال ۲۰۱۳ بعد از اینکه آزمایشها نشان داد میزان کومارینشان بیش از حد مجاز است نزدیک بود ممنوع شود. نیکولای بالین، متخصص صنایع غذایی در اداره غذا و دامپزشکی دانمارک، میگوید "خیلی کم اتفاق میافتد که میزان یک ترکیب سمی در بیش از نیمی از نمونههای یک محصول غذایی بیش از حد مجاز باشد. نگرانی اصلی این است که هدف اصلی خیلی از این محصولات کودکان هستند."
اما سوال اصلی: کومارین بالاخره چقدر خطرناک است؟ راستش تا به امروز هیچ مرگی که به این ماده ممنوعه نسبت داده شود وجود نداشته و بعضیها خواستار رفع ممنوعیت از این ماده شدهاند. اما این تمام داستان نیست.
کومارین بیش از هر چیز موجب مسمومیت کبد میشود. وظیفه اصلی کبد جمعآوری و زدودن سموم مختلف از بدن است. این عضو که در خط مقدم دفاعی بدن قرار دارد، به شدت مقاوم است و میتواند از تنها یکچهارم اندازه اصلی خود مجددا رشد کند و کامل شود. به نظر میرسد که کومارین، مانند الکل، در درازمدت مخرب است و به کبد صدمه میزند.
درک لاخنمایر، عضو لابراتوار تحقیقات شیمیایی و دامپزشکی کارلسروهه در آلمان، میگوید "مساله این است که شما هیچ راهی برای فهمیدن اینکه دارید بیش از اندازه مصرف میکنید ندارید. اثرات مخرب به مرور زمان خودشان را نشان خواهند داد."
راستش پیدا کردن حد مصرف بیخطر این ماده اصلا سخت نیست. اما متاسفانه شما اجازه ندارید مواد سمی به انسانها بخورانید. نتیجتا حد مصرف بیخطر برای انسانها بر اساس آزمایش روی حیوانات، از عنتر گرفته تا سگ، تعیین میشود. البته باید تفاوتهای بیولوژیکی بین انسانها و حیوانات را در نظر گرفت، برای همین بیشترین اندازهای که به حیوانات صدمه نزده باشد تقسیم بر صد میشود و به عنوان حد مصرف بیخطر برای انسانها در نظر گرفته میشود.
برای انسانی متوسط، این میزان معادل روزانه یکچهارم لوبیای تونکا یا یکچهارم رول دارچینی است. اما اگر آن ضریب ایمنی را کنار بگذاریم، جیره روزانه شما میشود روزی ۲۵ لوبیای تونکا یا ۲۰ رول دارچینی (یعنی ۵٫۶۸۰ کالری که حتی برای پرخورترین افراد هم کار سختی است).
حد فعلی احتمالا برای بیشتر مردم بسیار محافظهکارانه است. روند تصفیه کومارین در خیلی از حیوانات، مثل موش و سگ، کاملا متفاوت است و از طریق تجزیه این ماده به مواد شیمیایی بسیار خطرناکی انجام میشود که خود باعث مسمومیت میشوند. اما بدن انسان ساختار کومارین را با استفاده از آنزیم تغییر میدهد تا دیگر سمی نباشد. ولی این کار از همه مردم ساخته نیست.
در دهه ۱۹۹۰، خانمی که از بیماری شدید کبدی رنج میبرد، برای معالجه به بیمارستان دانشگاه فرانکفورت رفت. تشخیص سریع پزشکان این بود که از "هپاتیت ناشی از کومارین" رنج میبرد، ولی واقعیت این بود که او در خوردن لوبیای تونکا زیادهروی نکرده بود و مدتی بود که داشت داروی وارفارین مصرف میکرد.
پس چه شده بود؟
بگذارید به سال ۱۹۲۱ برویم. صدها گاو در سراسر ایالات متحده و کانادا گرفتار بیماری مرموزی شده بودند که باعث میشد در جریان جراحیهای کاملا عادی - مثل جراحی برای برداشتن شاخهایشان - از شدت خونریزی بمیرند. حیواناتی که روی زمین افتاده بودند و در خون خود مرده بودند برای دامدارها یک صحنه عادی بود.
غذای قالب این حیوانات یونجه زرد بود، گیاهی تلخ و بسیار مقاوم که به وفور در اروپا میرویید و از آنجا وارد میشد. بارندگیهای غیرمعمول آن دوره باعث شده بود که یونجهها فاسد شوند و خرید یونجه تازه در توان دامدارها نبود.
این بحران سالها ادامه داشت، تا اینکه یکی از دامدارها که محتاج کمک بود، یکی از گاوهای مردهاش را برداشت و همراه یک سطل خون لختهنشده به مرکز تحقیقات دانشگاه ویسکانسین برد و کارلپل لینک، متخصص بیوشیمی، مطالعه روی این بیماری مرموز را آغاز کرد.
یونجه زرد مقدار زیادی کومارین دارد، که توسط کپک به دیکومارول تبدیل شده بود؛ مادهای بسیار قوی که از لختهشدن خون جلوگیری میکند. این کشف در نهایت به تولید داروی وارفارین منجر شد که امروزه هم ابزاری وحشتناک برای کنترل آفت است و هم یکی از پرمصرفترین داروها در دنیا. خود کومارین البته ضدلخته نیست ولی این دو ماده بسیار به یکدیگر شبیه اند.
حالا بگذارید برگردیم سراغ بیمارمان. ویروسی که کومارین را در بدن خنثی میکند در بعضی از افراد متفاوت است و برای همین کومارین و وارفارین شدیدا برای آنها مسمومیتزا هستند. ولی شما هیچ راهی برای اینکه بفهمید در کدام دسته میگنجید ندارید، مگر اینکه خود دچار بیماری شوید یا آزمایش ژنتیک بدهید.
آقای لاخنمایر میگوید "روی کبد تاثیر میگذارد و خیلی مواد دیگر هم مثل الکل روی کبد تاثیر میگذارند. برای همین شما هیچوقت نمیفهمید که به خاطر کومارین دچار بیماری کبدی شدهاید یا چیزی دیگر."
دنیا در سال ۲۰۱۰ شاهد حدودا دو میلیون مرگ ناشی از بیماریهای کبدی بود - نزدیک به ۲ درصد کل مرگومیرها. ما هیچ راهی برای سنجیدن نقش کومارین در این مرگومیرها نداریم، اما گزارشی که اخیرا منتشر شد نشان میدهد که تاثیرات مصرف بیش از اندازه این ماده را نمیتوان نادیده گرفت.
حالا که میدانم تونکا ممکن است من را بکشد یا نکشد، میخواهم استعدادم در شیرینیپزی را امتحان کنم. پیشنهاد آقای راکل این است که مقداری لوبیای تونکا را در خمیر ماکارون رنده کنم، سپس روی تکههای شیرینی را با شیره شکلات بپوشانم و میانشان یک دانه آلبالو بگذارم. متاسفانه استعداد آشپزی من به پخت دسرهای فنجانی در مایکروفر خلاصه میشود، برای همین تصمیم گرفتم در پخت کیک فنجانی از تونکا استفاده کنم.
بعد از نیمساعت کیکهای نسبتا بیریختی که پخته بودم آماده شد. بوی بادام ضعیفی از آنها بلند میشود. ادب حکم میکند که خوراکیهای سمی خود را با دوستانتان قسمت کنید، برای همین محض امتحان یکی از کیکها را به همخانهام دادم. او هم خیل متفکرانه کیک را خورد و گفت "مزه جوراب میدهد".
سیاست اقتصادی حاکم بر ایران اجرای تمام و کامل سیاستهای نئولیبرالی شکست خورده بانک جهانی است که در عرصه های آموزش و پرورش و آموزش عالی و بهداشت در حال کامل شدن است. سیاستی که در آن باید کمترین حقوق را به فروشنده گان نیروی کار داد و بیشترین مالیات را از آنها گرفت و مانع از تشکیل یابی آنها شد تا خواستار افزایش دستمزد نشوند و نیز کلیه ی خدمات اجتماعی مانند آموزش، بهداشت و درمان آب و برق و گاز و تلفن و غیره به قیمت تمام شده به اضافه سود (چون خدمات دهنده گان باید درآمدزا باشند) به مردم میفروشند. این است نئولیبرالیسم که با کودتای پینوشه بر علیه سالوادور آلنده در شیلی در سال 1973 شروع شده و اکنون در حال مردن است یا به قول بعضی از اقتصاددانان خیلی وقت پیش مرده بود. اما چرا عده ای این را نمیپذیرند به خاطر این است برای آنها نان فراوان دارد!!
این خبر را بخوانید تا موضوع را دریابید:
ابلاغیه سازمان بیمه سلامت مبنی بر دریافت خدمات درمانی رایگان تنها در مراکز دولتی و دانشگاهی با دفترچه بیمه سلامت، خبری است که با واکنش های متفاوتی همراه بوده است.
به گزارش مهر، این روزها در فضای مجازی و رسانه ها شاهد انتشار خبری هستیم که موجی از نگرانی و ناامیدی را در هموطنان و مدیران حوزه سلامت ایجاد کرده است. ابلاغیه سازمان بیمه سلامت ایران مبنی بر دریافت خدمات درمانی رایگان تنها در مراکز دولتی و دانشگاهی با دفترچه بیمه سلامت، خبری است که با واکنش های متفاوتی همراه بوده است.
این دستورالعمل در حالی ابلاغ شده که گرچه قابل دفاع است اما تبعات آن برای وزارت بهداشت و مردم در هنگام دریافت خدمات نادیده انگاشته شده است. عدم توجه به وظیفه سازمان بیمه سلامت در ابتدای طرح تحول سلامت، مشکلات مهمی در توازن منابع و مصارف آن ایجاد نموده که عارضه آن فرافکنی، کاهش خدمات و افزایش فشار خارج از توان و منابع واقعی به حوزه درمان کشور است.
آیا تجاوز جنسی در سوئد از خاور میانه رایجتر است؟
بسیاری از مخالفان تغییر قوانین مرتبط با زنان در ایران، برای دفاع از دیدگاه خود به برخی "آمار" کشورهای حامی برابری جنسیتی استناد می کنند. یکی از نمونه هایی که در همین ارتباط به کرات مورد استناد قرار میگیرد، سوئد است؛ به عنوان کشوری که از مشهورترین پرچمداران برابری جنسیتی محسوب می شود و در عین حال، معمولاً یکی از بالاترین موارد ثبت تجاوز جنسی را در دنیا دارد.
این آمار، نه تنها مورد علاقه محافظه کاران مخالف برابری جنسیتی در مناطقی چون خاور میانه است، که از سوی دیگر، مورد توجه طیفی از محافظه کاران کشورهای غربی هم قرار دارد. مثلاً، گروهی از مخالفان سرسخت مهاجرت به اروپا، با استناد به میزان بالای ثبت جرایم جنسی در سوئد، علت اصلی این پدیده را سیاست های باز مهاجرتی این کشور می دانند و نتیجه می گیرند که برای حل مشکل باید جلوی ورود مهاجران را گرفت. یکی از مخالفان مشهور مهاجرت، نایجل فاراژ رهبر پیشین حزب استقلال بریتانیا، چندی پیش در اظهاراتی جنجالی یکی از شهرهای سوئد را "پایتخت تجاوز" اروپا دانست.
ولی به راستی چگونه است که کشوری چون سوئد که قوانین آن به حمایت از برابری جنسیتی اشتهار جهانی دارند، باید چنین آمار بالایی را از جرایم جنسی داشته باشد؟
تفسیر آمار تجاوز در سوئد
بسیاری از کشورهای جهان - از جمله ایران- به طور رسمی آمار مربوط به جرایم جنسی خود را گزارش نمی کنند. اما یکی از آخرین جداول نسبتا فراگیر دفتر مواد مخدر و جنایات در سازمان ملل، که مربوط به سال ۲۰۱۰ است، اطلاعات عجیبی را در مقایسه موارد ثبت تجاوز در کشورهای مختلف نشان میدهد.
مطابق این جدول، سوئد در این سال با بیش از ۶۳ مورد ثبت تجاوز در هر ۱۰۰ هزار نفر جمعیت، در جایگاه سوم جهانی قرار داشته (بعد از آفریقای جنوبی و بوتسوانا)، در حالی که همین آمار، مثلا در آمریکا بیش از ۲۷، در پرتغال ۴، در مکزیک حدود ۱۳، در کلمبیا و تایلند حدود ۷، در پاکستان ۲، در هند کمتر از ۲ و در جمهوری آذربایجان نزدیک به صفر (۲ دهم درصد) بوده است.
پیش از هر گونه تحلیل در مورد آمار بالای تجاوز در سوئد، شاید مناسب باشد با ذکر یک مثال ساده نشان داده شود که وقتی به ثبت جرایم جنسی در این کشور اشاره می کنیم، در واقع از چه سخن می گوییم.
اگر در یک دادگاه سوئد زنی علیه همسر خود شکایت کند که در طول یک سال قبل، مثلا هر هفته بر خلاف رضایتش با او رابطه جنسی برقرار کرده، این به معنی ثبت حدود ۵۰ مورد "پرونده جداگانه تجاوز" در جداول آماری این کشور خواهد بود. این در حالی است که اگر آن زن در بسیاری از دیگر نقاط دنیا - و از جمله ایران- زندگی کند، امکان شکایت از شوهر خود را نخواهد داشت چون در قوانین آن کشورها، اساساً "تجاوز همسر" به رسمیت شناخته نشده است.
حتی اگر زن مورد اشاره در این مثال، در اغلب کشورهای اروپایی که در آنها تجاوز همسر تعریف شده هم شکایت کند، در سیستم قضایی تنها یک پرونده تشکیل خواهد شد - چون متهم، قربانی و نوع جرم یکی هستند. اما در سوئد، برای هر یک از موارد ادعایی تجاوز همسر، یک پرونده جداگانه تشکیل می شود. حتی پرونده ای در سیستم قضایی آن کشور ثبت شده که در آن، زنی علیه شوهر خود ۴۰۰ پرونده تجاوز - در طول زندگی زناشویی - تشکیل داده است.
یکی دیگر از ویژگی های قوانین سوئد، تعریف بسیار گسترده تجاوز جنسی در مقایسه با اغلب کشورهای دیگر جهان است. به عنوان نمونه مطابق قوانین این کشور، اگر با فردی که - مثلاً به علت مستی، مصرف دارو یا خواب آلودگی - در حالت "اعلام رضایت آگاهانه" نیست رابطه جنسی برقرار شود، بعداً می تواند شخصی که با او رابطه برقرار کرده را به تجاوز متهم کند.
البته در خیلی از کشورهای غربی نیز، قوانین مشابهی به تصویب رسیده که هوشیاری را پیششرط رضایت در رابطه جنسی تعریف کرده اند. اما قوانین سوئد، در ارتباط با موضوع رضایت دارای ویژگی های کمابیش منحصر به فردی هستند؛ از جمله اینکه "وادار کردن" یک نفر به رابطه جنسی با وارد کردن "فشار روانی" هم، می تواند در شرایط مشخص به تشکیل پرونده تجاوز بینجامد. این مورد، حتی در بسیاری از کشورهای اروپایی هم تجاوز محسوب نمی شود. چه برسد به -مثلاً- اکثریت قاطع کشورهای خاور میانه که در آنها، حتی اگر فردی با خشونت فیزیکی مورد تجاوز قرار بگیرد، ممکن است از ترس متهم شدن به "ایجاد زمینه تجاوز" یا "رابطه نامشروع"، اساساً جرأت شکایت کردن نداشته باشد.
به طور کلی، وقتی موضوع برخورد پلیس و سایر نهادهای مسئول با پرونده های تجاوز مطرح باشد، تفاوت میان سوئد و دیگر کشورها چشمگیر است. به عنوان نمونه در سوئد، شاکیان پرونده های تجاوز هراسی از هزینه شکایت خود ندارند. در حالی که در اغلب مناطق جهان، این شکایت ها به "رفتن آبروی" قربانی منجر می شوند یا او را در معرض انتقام جویی قرار می دهند.
حتی در برخی از کشورهای دنیا که قوانین حمایتی پیشرفته ای دارند، مانند ایالات متحده، شاکیانِ متجاوزان متمول ممکن است از ترس هزینه های دادگاه از خیر شکایت کردن بگذرند. این در حالی است که در سوئد، شاکیان پروندههای تجاوز از این جهت نیز در ابعادی استثنایی مورد حمایت دولت و سیستم قضایی قرار دارند.
گذشته از همه اینها، مطابق قوانین بسیار محکم "دسترسی آزاد به اطلاعات" در سوئد، تمام موارد سوء رفتار یا سهل انگاری پلیس و سایر نهادهای عمومی در رسیدگی به پرونده های تجاوز، به طور شفاف در دسترس افکار عمومی قرار دارند که همین موضوع، امکان نقض حقوق قربانیان را به حداقل میرساند.
قابل ذکر است به همان نسبت که قوانین مرتبط با تجاوز در سوئد با اکثر کشورهای دیگر تفاوت جدی دارند، قوانین مربوط به سایر جرایم جنسی از قبیل "مزاحمت" هم - که به رابطه جنسی فیزیکی نمیانجامد - معمولا سختگیرانه تر هستند.
به عنوان نمونه، مواردی همچون مزاحمت های خیابانی که در بسیاری از مناطق دنیا زنها را مستاصل می کنند، در سوئد -و جمعی از کشورهای دیگر- می توانند به تشکیل پرونده های قضایی و مجازات های سنگین منجر شوند. همچنین، بسیاری از اظهار نظرهای مردان در مورد لباس، ظاهر و سرووضع زن ها که در خیلی از جاهای دنیا "خوشمزگی" محسوب می شوند، در سوئد -و تعدادی از کشورهای دیگر- ممکن است سر و کار گوینده را به دادگاه بکشانند.
نمونه پرونده آسانژ
شاید خبرسازترین پرونده جنسی تشکیل شده در سیستم قضایی سوئد، مورد جنجالی جولیان آسانژ، مدیر معروف سایت افشاگر ویکی لیکس باشد.
آقای آسانژ در سال ۲۰۱۰، به دنبال شکایت دو زن در سوئد و به اتهام ارتکاب جرایم جنسی تحت تعقیب پلیس آن کشور قرار گرفت که موضوع شکایت یکی از دو زن "تجاوز" بود.
فارغ از اینکه اتهام های وارد شده بر مدیر ویکی لیکس تا چه حد دقیق بودند و سرنوشت پرونده های تشکیل شده علیه او به کجا کشید، احتمالاً همه مخاطبان رسانه ها نمیدانستند که جولیان آسانژ، مشخصاً به چه علت در سوئد به "تجاوز" متهم شده بود.
خانمی که جولیان آسانژ را به این جرم متهم کرده بود، می گفت که مدیر ویکی لیکس را در اوت سال ۲۰۱۰ به آپارتمان خود دعوت کرده و شبی، با رضایت و ضمن تأکید بر لزوم استفاده آقای آسانژ از ابزار جلوگیری (کاندوم) با او رابطه جنسی داشته است. این خانم اما میافزود که صبح، برای خرید وسایل صبحانه از منزل خارج شده و وقتی برگشته به خواب رفته و در این هنگام، آقای آسانژ مجدداً بدون استفاده از ابزار جلوگیری با او رابطه برقرار کرده است.
درصورت صحت روایت شاکی، عمل ژولین آسانژ طبق قوانین سوئد تجاوز تعریف می شد - البته آقای آسانژ آن روایت را نادرست میدانست. این در حالی است که همین اتفاق، جز در معدودی ازکشورها -عمدتا در غرب- تجاوز به حساب نمی آمد. احتمالاً برای اکثر مردم جهان، حتی تصور تجاوز محسوب شدن چنین عملی هم دور از ذهن بود.
آیا تجاوز در سوئد ۳۰ برابر پاکستان است؟
علی رغم تمام تفاوت های موجود میان قوانین مرتبط با جرایم جنسی در سوئد و کشورهای دیگر، "مغلطه آمار تجاوز در سوئد" همواره یکی از دستاویزهای مشهور مخالفان اصلاح قوانین تبعیض آمیز جنسیتی بوده است.
مخالفانی که تعداد بالای موارد ثبت تجاوز در این کشورِ پرچمدار برابری جنسیتی را برجسته می کنند و انگار نتیجه می گیرند که حقوق زنان در جوامع محافظه کار بیشتر رعایت می شود یا حتی برابری جنسیتی، در عمل وضع زنان را بدتر می کند.
بر مبنای روش استدلال این مخالفان، گویی - با ملاک گرفتن آمار جهانی سال ۲۰۱۰ که قبلا مورد اشاره قرار گرفت- زنان در سوئد مثلا حدود ۶ برابر کلمبیا و تایلند و حدود ۳۰ برابر پاکستان و هند در معرض خطر تجاوز هستند.
در حالی که اگر در تمام کشورهای دنیا، قربانیان تجاوز به اندازه سوئد احساس امنیت می کردند و مورد حمایت قرار می گرفتند، و اگر تخلفات پلیس و نهادهای مسئولِ رسیدگی به جنایات جنسی، به اندازه سوئد شفاف و هزینه زا بود، آمار ثبت تجاوز تغییر جدی میکرد.
همچنین، اگر در همه مناطق جهان تعریف جرایم جنسی و به ویژه تجاوز به اندازه ای سخت گیرانه بود که حتی شامل مواردی مانند پرونده ژولین آسانژ می شد، قطعا آمار ثبت این گونه جرایم در آنها تغییرات چشمگیری می کرد.
نهایت آنکه اگر تمام کشورهای دنیا جرمی به نام "تجاوز همسر" را به رسمیت می شناختند، و اگر برای شوهران به ازای هر مورد برقراری رابطه بدون رضایت همسر یک پرونده جداگانه تجاوز تشکیل میدادند، جداول رتبه بندی کشورهای جهان در این فقره خاص، "زیر و رو میشد